ep35

1.9K 599 154
                                    

پارت شامل صحنه های جنسیه. قسمت های اسمات رو مشخص کردم تا هرکس دوست نداره ردش کنه🤍
~~~~~~~~~~

- خب...
- خب؟فکر کنم خودت بدونی یونگی هیونگ رو بیرون کردم تا چی بشنوم.
جونگکوک با قیافه ای جدی خطاب به پسر گفت و منتظر جواب شد. تهیونگ احساس می‌کرد داره زیر نگاه خیره ی آلفا ذوب میشه، پس سرش رو پایین انداخت و خودش رو سرگرم ناخون هاش نشون داد. در همون حال جواب داد:
- میدونم؛ اما نمیدونم از کجا شروع کنم.

مظلومیت توی صداش قلب جونگکوک رو لرزوند. از زمان بلوغش میل خیلی شدیدی به نزدیکی با امگا پیدا کرده بود و این فرار های امگا هم خودش و هم گرگ آلفاش رو دیوونه می کردند. آهی کشید و تکیه اش رو از در گرفت. به سمت پسر رفت و کنارش، روی تخت سابق امگا -که حالا متعلق به یونگی بود- نشست. نیاز به لمس کردن امگا داشت از درون قلقلکش می‌داد؛ اما می‌خواست به حریم خصوصی پسر احترام بذاره پس خیلی نزدیکش نشد و پرسید:
- چرا کل هفته رو ازم فرار می کردی؟ دیگه... نمیخوای اون رابطه ی سطحی که ازش حرف میزدی بینمون باشه؟
از جواب امگا میترسید.

- جونگکوکی...اصلا اینطور نیست...
تهیونگ با عجز زمزمه کرد و لحظه ای بعد با غرش آلفا، مطیعانه ناله کرد.
- پس بگو! تمام این مدت داشتم میمردم که کنارت باشم؛ اما همش داشتی ازم فرار می‌کردی... میدونی چقدر سردرگمی حس بدیه؟

جونگکوک داشت داد می زد و تهیونگ با اینکه هنوز بالغ نشده بود میتونست متوجه سعی آلفا در نشون دادن سلطه گریش بشه و تا حدودی تاثیرش رو حس کنه. سکوتش آلفا رو عصبی تر کرد.
- چرا لالمونی گرفتی؟ عادته یه مدت با یکی بازی کنی و بعد که ازش خسته شدی بندازیش کنار؟

قبل از اینکه امگا بتونه واکنش نشون بده، پسر بزرگتر نمایشی دستش رو به سرش کوبید و تحقیرآمیز ادامه داد:
- فکر می کردم با بقیه فرق دارم.
- تمومش کن.
فریادی که تهیونگ زد اونقدر غیر منتظره بود که جونگکوک برای ثانیه به واقعی بودنش شک کرد.
- چی-
- فقط اگه دهنت رو میبستی و به حرفام گوش می دادی بهت میگفتم دلیل دوری کردنم ازت ترس از همین بود! همین طرز فکری که الان درموردم داری.

جونگکوک اونقدر گیج بود که چیزی از حرفای امگا نفهمه. احساس میکرد به غرور آلفاش بر خورده. امگا اجازه نداشت باهاش اینجوری صحبت کنه. اخم هاش رو بیشتر در هم کشید و خطرناک غرید:
- حواست هست چی از دهنت در میاد امگا؟
- همه ی آلفا ها بعد از بلوغ همینقدر رومخ میشن؟ جونگکوکِ خودم کجاست؟ حس میکنم سو جوهان کنارمه!
فاصله ی بین خودش و آلفا رو زیادتر کرد و با تخسی پاش رو به رون آلفا کوبید.
- تا وقتی این اخم مسخره رو صورتته یک کلمه هم حرف نمیزنم آلفای موجی.

تهیونگ داشت هر لحظه بیشتر با حرف ها و کار هاش آلفا رو متعجت می کرد و جونگکوک بدون اینکه بدونه آرومتر می‌شد. هوفی کشید و با خزیدن سمت امگا، اینبار کاملا بهش چسبید. ثانیه ای بعد وقتی دست های امگا دور شکمش حلقه شد احساس کرد بعد مدت ها به آرامش رسیده. لبخندی زد و همونطور که رون پای پسر رو نوازش می کرد، بدنش رو بیشتر به خودش فشرد. در سکوت از همدیگه آرامش می‌گرفتن و بنظر نمی رسید هیچکدوم قصد به هم زدن این آرامش رو داشته باشن؛ اما بلاخره باید این اتفاق می افتاد. تهیونگ تصمیم گرفته بود همون روز و در همون لحظه درگیری هاش رو با جونگکوک به اشتراک بذاره و انجامش می داد.
- جونگکوک؟

AmbitiousWhere stories live. Discover now