- پسر خوب. 

با صدای گرفته‌ای زمزمه کرد و اولین انگشت‌اش رو آروم واردش کرد و بدون معطلی انگشت دوم رو کنار انگشت اولش جا داد و با صدای ناله‌های آروم تهیونگ با اخمی بهش نگاه کرد و همونجور که کمی روش خم شده بود با انگشت شستش چونه‌اش رو به سمت پایین هُل داد و با آزاد کردن لبش با شنیدن ناله حبس شده‌اش با رضایت عقب رفت و با حس آماده بودن پسر عضوش رو جایگزین انگشت‌هاش کرد و با ضربه آرومی حرکاتش رو شروع کرد. 

با زانوش ضربه آرومی به قسمت داخلی رون تهیونگ زد تا با بیشتر باز کردن پاهاش تسلط بهتری نسبت بهش داشته باشه و‌ بعد همونجور که دوتا دست‌هاش رو با یکی از دست‌هاش گرفته بود به ضرباتش شدت داد و دست آزادش رو‌ سمت عضو تهیونگ برد و در طولش حرکت داد. 

با عقب رفتن تهیونگ با اخم غلیظی دوباره سر جای اول برش گردوند و با بوسه خیسی که روی انگشت‌های کشیده‌اش گذاشت ضرباتش رو کمی آروم‌تر کرد و با دومین حرکت دستش با صدای ناله آزاد شده تهیونگ و لرزش خفیف تنش فهمید که به ارگاسم رسیده و بدون اینکه ازش فاصله بگیره تن بی‌حالش رو سمت خودش برگردوند و خیره به چشم‌های نیمه بازش شروع به ضربه زدن تو‌ تنش کرد و با صدای ملایمی دستور داد: 

- به من نگاه کن. 

تهیونگ با شنیدن صدای جونگکوک چشم‌هاش رو باز کرد و‌ با خم شدن پسر روی تنش لب‌هاش رو از هم فاصله داد تا برای بوسیدنش پیش قدم بشه اما با سر جونگکوک که روی گردنش خم شد لب‌هاش رو روی شونه جونگکوک کشید و متقابلا شروع به بوسیدنش کرد و آروم بوسه‌هاش رو تا روی گردنش جلو‌ برد و زیر گوشش رو عمیق بوسید و شروع به مکیدن پوست شیری رنگش کرد. 

جونگکوک با حس نزدیک شدنش، شدت ضرباتش رو محکم‌تر کرد و‌ با بیرون کشیدن عضوش روی تن تهیونگ خالی شد و با نفس عمیقی ناله حبس شده‌اش رو آزاد کرد و خیره به چشم‌هاش پسر دستش رو دور کمرش حلقه کرد و‌ با بلند کردنش همونجور که تهیونگ پاهاش رو دور کمرش حلقه می‌کرد لب زد: 

- نخواب. باید دوش بگیری. 

با گفتن حرفش سمت حموم رفت و به تهیونگ که سرش رو روی شونه‌اش گذاشت بود و صدای آروم نفس‌هاش نشون میداد اهمیتی به حرفش نداده نگاه کرد و با باز کردن وان به سنگ سرد سرویس تکیه داد و‌ دست‌هاش رو دور کمر تهیونگ محکم‌تر کرد و با صدای آرومی کنار گوشش زمزمه کرد: 

- لعنت به این عادتت بچه، اگه الان دوباره شروع کنم یه تجاوز به حساب میاد نه؟! 

نفس عمیقش رو‌ به بیرون فوت کرد و با نشستن تو وان، تهیونگ رو‌ کاملا تو بغلش گرفت و همونجور که آب رو‌ روی شونه‌هاش می‌ریخت، سرش رو کمی سمت خودش متمایل کرد و با دیدن اشکی که از گوشه چشمش روی گونه‌اش ریخت نفس عمیقی کشید و بوسه آرومی روی پیشونیش زد‌ و با صدای زنگ موبایل تهیونگ که تو فضای اتاق پیچیده بود اخمی کرد و با یادآوری صحنه دیروز دست‌هاش رو دور تن پسرش محکم‌تر حلقه کرد. 

 💍⃤ REPLᴀCE💍⃤      Where stories live. Discover now