💮پارت هشتاد و دوم💮

5.3K 892 52
                                    

بعد از اون بوسه مسیر برگشت بینشون در سکوت گذشت. به خاطر اون بوسه جو بینشون معذب شده بود و بکهیون میتونست این رو حتی از روی نفس کشیدن های ادم کنارش حس کنه. انگار تازه یادش اومده بود که یه مدت طولانیه از هم دور بودن و با اینکه همین دیشب رئیسش رو پس زده بود اما تک تک سلول هاش خواهان به لمس شدن از جانبش بودن و فکر اینکه مسلما چانیول هم همچین چیزی میخواد باعث میشد بدنش گر بگیره و دلش پیچ های خوشایندی بزنه... باورش نمیشد بعد تعداد زیادی رابطه که به طور کل تو زندگیش تجربه کرده و رابطه های نسبتا زیادی که با خود چانیول داشته الان از فکر بودن باهاش عین یه نوجوون تازه کار گر گرفته...

به طور وحشتناکی دلش میخواست هرچه زودتر تکلیف همه چی معلوم بشه تا مجبور نباشه جلوی خودش...زبونش...قبلش و البته واکنش های بدنش رو بگیره...

لب هاش رو روی هم کشید و زبون کوچیکی بهشون زد و از فکر اینکه لب های رئیسش یه کم پیش اون نقطه رو مزه کردن لبخند پنهانی ای زد و بعد سرش رو به پشتی صندلی تکیه داد و پلک هاش رو روی هم فشار داد. با اینکه دیشب به لطف چانیول و بودنش بعد از مدت ها خیلی خوب خوابیده بود اما باز داشت خودش رو مجبور میکرد که بخوابه.

اگه بیدار میموند باز شاید به حرف میومد...یا اخرش دست به کارایی میزد که اصلا مناسب شرایط نبود...پس پلکاش رو روی هم فشار داد و فشار داد و بالاخره با متمرکز کردن حواسش روی باد ملایمی که از پنجره ماشین به گونه هاش میخورد خوابش برد و اون رانندگی عذاب اور زودتر براش گذشت.

با فشرده شدن بازوش پلکاش به سرعت از هم فاصله گرفت و نگاه گیجش به کنارش منتقل شد.

-رسیدیم...

چانیول اروم زمزمه کرد و کمربند خودش رو ازاد کرد. نگاه بکهیون با اشتیاق به سمت بیرون برای دیدن خونه ای که به شدت دلتنگش بود گشت اما با دیدن یه مکان غریبه ابروهاش بالا پرید.

-اینجا کجاست؟

با تعجب رو به چانیول که داشت پیاده میشد پرسید.

-لوهان برام ادرس فرستاد گفت بیایم اینجا...ظاهرا خونه دوست پسرِ اون دوست قد کوتاهته...

-کیونگ؟؟؟

بکهیون با ابروهایی که حتی بالاتر رفته بودن پرسید و چانیول سری تکون داد.

-اره...

-واسه چی اینجا اخه؟؟؟

بکهیون با گیجی محض پرسید و چانیول شونه ای بالا انداخت.

-لوهان فقط دستور میده جواب نمیده...منم حوصله نداشتم ازش حرف بکشم...

بکهیون با لب های اویزون کمربندش رو باز کرد و بعد سرش رو بالا اورد و به چانیولی که بهش خیره شده بود چند لحظه ای نگاه کرد و بعد معذب نگاهش رو گرفت.

••💮SignMate💮•• Where stories live. Discover now