پارت سی ام

5.5K 983 104
                                    

-میدونم خیلی خوشگلم و سخته نگاهت رو ازم بگیری اما رییس اگه اینجوری پیش بری هفته ای یه شیت هم جلو نمیریم...

بک زیر لب با خنده ارومی در حالی که زیر چشمی چان رو نگاه میکرد گفت.تمام مدتی که نشسته بودن و مثلا سعی داشتن کار کنن میتونست نگاه خیره چان رو به وضوح حس کنه.

با حرفش چان سرفه مصلحتی ای کرد و نگاهش رو برگردوند روی برگه ها.

بک نیشخندی زد و سری تکون داد.

-خودت رو تو دردسر انداختی جناب پارک...

نگاه چان برگشت روش.

-یعنی چی؟

بک زبونش رو روی لبش کشید.

-یعنی اینکه دیگه محاله به حرفات گوش بدم... من وقتی با یکی دوست میشم مرض عذاب دادنش میافته به جونم... تازه از تو هم کینه به دل دارم... میخوام انتقام بگیرم.

چان خنده ای کرد.

-من مشکلی ندارم ،هرکاری میخوای بکن!

ابروهای بک بالا پریدن.

-مطمئنی اعصابش رو داری؟ من واسه رو اعصاب بودن خیلی استعداد دارم!

-میدونم... همینجوری گیرم انداختی!

دهن بک باز و بسته شد و بعد لبشو کج کرد.

-یه کم مخالفت کنی بد نمیشه... اینجوری بهم خوش نمیگذره...

چان خندید و بی اراده دستش رفت سمت موهای خوش رنگ بک که حالا از قبل یه کم روشن تر بودن و اروم بهم ریختشون.

-فقط مثل قبل بشی کافیه...

چشمای بک یه کم گشاد شدن.

-مثل قبل؟

-اره... مثل اون روزای اول که اومدی اینجا و کم مونده بود از دیوار راست بری بالا... من بک اون موقع رو ترجیح میدم...

بک نیشخند پر شیطنتی زد.

-پشیمون نمیشی؟

چان سری تکون داد.

-نه...

بک لب هاش رو روی هم فشار داد و باسنش رو روی سطح پارکت ها سر داد و اومد سمت چان.

حالا میتونست تک تک چیزایی رو که دلش میخواد امتحان کنه و حسابی چان رو کفری کنه. چقدر منتظر این لحظه بود!

-خب پس خودت خواستی...حق نداری پشیمون شی پارک چانیول!

چان با شیفتگی به چشمای پر شیطنتی که بهش خیره بودن زل زد. چطور میتونست از داشتن این نگاه پشیمون شه؟محال بود! بک درست شبیه یه اتیش بازی بود که یکی مخصوص خود چان ترتیب داده باشه و انقدر چشم گیر به نظر میومد که چان حس میکرد دیگه محاله بتونه چشماش رو راضی کنه به چیز دیگه ای با همین علاقه خیره بشن.

••💮SignMate💮•• Where stories live. Discover now