💮پارت سوم💮

6.5K 1.1K 501
                                    

با پاش لگدی به پتو اش انداخت سرش رو در حد دو سانتی متر از روی بالش زیر سرش بلند کرد تا اطرافش رو دید بزنه.

تا حالا تو زندگی اش انقدر بد نخوابیده بود!

تخت زیادی بزرگ و نرم بود و بک میتونست توش فوتبال بازی کنه در حالی که ترجیح میداد مثل تخت خودش وقتی غلت میزنه با سر بره تو دیوار.

پتوش بوی یه ماده تهوع اور شوینده میداد که زیادی شیرین بود و باعث میشد بک حس کنه زیر لایه ای از خامه خوابیده.

بالشش هم بدترین پارت ماجرا بود. اون قدر نرم بود که کله کوچیک بک توش غرق میشد!

با اخم و تخم و ناله هایی که به گوش شخص خاصی نمیرسید بلند شد نشست.

باید یه فکری به حال این چیزها میکرد.

بک خوابش براش خیلی مهم بود و کل دیشب حس میکرد جای خواب دارن شکنجه اش میکنن.

خودش رو از روی تخت غلتوند پایین و درحالی که فقط یه چشمش باز بود راه افتاد سمت حموم و دستشویی ای که تو اتاق بود.

یه دوش زورکی گرفت و مسواک زد و بعد پنج دقیقه ای موهاش رو یه کم خشک کرد.

یه بلیز رنگ و رو رفته راحتی و شلوارک توسی پوشید و راه افتاد سمت در.

حالا وقتش بود که خیلی جدی با رییس جدیدش راجب برنامه کاری اشون حرف بزنه و براش هم اصلا مهم نبود که تقریبا روز اول کاری اش رو تو خونه غریبه تا لنگ ظهر خوابیده.

الانم که پا شده بود تنها علت اش این بود که دیگه از تلاش برای خوابیدن خسته شده بود.

تقصیر اون نبود که تخت کوفتی اش زیادی راحت و شیک بود و باعث میشد بک حس کنه تو جاییه که اصلا به شکل و قیافه اش نمیاد.

از پله ها در حالی که دستاش رو تو جیب شلوارکش فرو برده بود پایین رفت و سر چرخوند.

راه اشپزخونه رو به جای چشماش با دماغش پیدا کرد.

وارد اشپزخونه که شد در کمال تعجب دید که چانیول هم پشت میز نشسته.

نیشخند زد.

-عه! سلام رییس! تو هم خواب موندی؟

نگاه پارک چانیول با اخم از روی تبلت اش بالا اومد و نشست روی صورت خندون پسر کوچولوی روبروش.

بک خودش رو دعوت کرد پشت میز و نگاهی به خوراکی های روش انداخت.

-خواب نموندم...دیشب داشتم تا دیروقت کار میکردم واسه همین دیر خوابیدم...

چان با حرص زیر لب توضیح داد و بک ابروهاش رو بالا داد و با حالت متعجبی به نشونه فهمیدن سر تکون داد.

چان نمیفهمید چرا اما همه کارای این مهمون جدید براش بی علت خیلی حرص درار بود.

از مدل لباس پوشیدنش گرفته تا فرم چشمها و صورتش و مدل شلخته موهاش.

••💮SignMate💮•• Where stories live. Discover now