پارت بیست و پنجم

5K 986 176
                                    

لوهان نگاهش رو از روی زوج جلوی در جدا کرد و با قدمهایی که سعی میکرد سر و صدایی ایجاد نکنه برگشت سمت اشپزخونه.

از اینکه نتونسته بود یه بهانه ای جور کنه و خودش رو از این مهمونی لعنتی معاف کنه واقعا کفری بود

چون حتی پنج دقیقه هم بهش خوش نگذشته بود, سرش به خاطر صدای بلند موسیقی درد میکرد و تقریبا حالا حدود هفت تا صحنه اعصاب خورد کن ناخواسته توی سرش از رابطه سهون و دوست دخترش ثبت شده بود.

البته صحنه خداحافظي دراماتیک چند لحظه پیش شده بود هشتمین صحنه...

شانس اورده بود که قبل از دیدن جزییات بیشتر تونسته بود از صحنه فرار کنه.

اون جزییات نمیخواست...ترجیح میداد تو خیالات خام خودش بمونه.

تا قبل از امروز لوهان سعی میکرد خودش رو گول بزنه که رابطه های سهون فیزیکی نیستن و فقط در حد حرفه...

با اینکه همچین تصوری خیلی فانتزی و بچگانه بود اما لوهان چون چیزی ندیده بود میتونست خودش رو متقاعد کنه، اما حالا دیگه این قضیه ممکن نبود.

البته حسودی نمیکرد...!

این چیزی بود که تقریبا تو چند ساعت گذشته بالغ بر دوهزار بار برای خودش تکرار کرده بود.

اما واقعیت این بود که اون انقدر به توجه های سهون که مخصوص خودش بودن عادت کرده بود که دیدن اینکه اون توجه ها حالا داره نصیب کس دیگه ای میشه براش حس غریبی داشت. اما خب این چیزی بود که خودش خواسته بود.

چیزی که برای خودش و سهون خواسته بود...

چیزی که به نفع همه بود!

وارد اشپزخونه شد تا شاید اونجا بتونه کیونگ رو پیدا کنه و ببینه میاد با هم برگردن خونه یا نه. اما تنها کسی که پیدا کرد چان بود که پشت میز نشسته بود و زل زده بود به لیوان اب جلوش.

-هی...

سر چان بالا اومد و با دیدنش لبخند زد. لوهان پشت میز نشست.

-نمیتونی تصور کنی چقدر خوشحالم اون صدای لعنتی موزیک بالاخره قطع شده...

زیر لب زمزمه کرد. به طور عجیبی با چان احساس راحتی میکرد. با اینکه زیاد نمیشناختش اما اولین کسی بود که لوهان تقریبا حس میکرد برای دوست کله شق اش مناسبه و ناخواسته حس میکرد چان یه کم به خودش شبیهه...فقط با این تفاوت که چان به وضوح از خودش شجاعتر بود.

-ممنونم...

چان زیر لب گفت.

لوهان با کنجکاوی خم شد سمتش.

-تو کمد چیکار کردین؟

چان از سوال خیلی رک اش به خنده افتاد. چشمای لوهان از پشت عینکش ریز شدن.

••💮SignMate💮•• Where stories live. Discover now