پارت_14
"جنی"
دو هفته ای از برگشتمون به سئول می گذشت.
و تو این دو هفته هر روز یونگ رو میدیدم و اون هر دفعه یه قسمت از شخصیته پیچیدشو بهم نشون میداد و رابطه ی عاشقانه ی ما هر لحظه قوی تر و قوی تر می شد. رزی و تهیونگم تو این مدت کلی تماس ویدیوئی با هم گرفتن و حرف زدن و تو یکی از این تماس ها تهیونگ به رزی پیشنهاد یه شام رمانتیک تو یکی از رستورانای شیک سئولو داد و منو رزی هر دو می دونستیم که رابطه ی اونا داره وارد مرحله ی جدی تری میشه برای همین از رزی پرسیدم:(یکی از ویدئو کال های تهرزی)
_رزی خودتم میدونی که این یه قراره معمولی نیست و رابطه ی تو و تهیونگ داره وارد مرحله ی جدی تری میشه. میخوام بپرسم که از تصمیمت مطمئنی؟
رزی با یه لبخند شیرین جوابمو داد:
+تا به حال تو زندگیم انقدر مطمئن نبودم.
از شنیدنه این حرف رزی اشک تو چشمام جمع شد و پریدم بغلش.
_آیگووو، خواهر کوچولوم دیگه بزرگ شده.
_ اونی خفه شدم!
به نق نقای رزی توجهی نکردمو چند لحظه ای همونطوری بغلش کردم و بعد ازش جدا شدمو گفتم:
_زود باش بشین اینجا باید برای شب آمادت کنم.
........................................................
"تهیونگ"
حدوده چند ساعتی بود که تو بازار داشتم دنبال حلقه ی کاپلی می گشتم و برای بار هزارم به این فکر میکردم که آیا الان زمان مناسبیه که از رزی بخوام دوس دخترم بشه و بیشتر همدیگرو بشناسیم یا نه؟
من از خودمو احساسم مطمئن بودم ولی از احساساته رزی هیچی نمیدونستم و این باعث می شد مردد بشم... تو افکارم غرق بودمو اصلا نفهمیدم که وارد یه مغازه شدم.~فروشنده: سلام، میتونم کمکتون کنم؟
با خودم گفتم حالا که تا اینجا اومدم بهتره جا نزنم و شانسمو امتحان کنم.
_سلام، بله دنباله یه حلقه ی کاپلیه ظریفم.
~چند لحظه صبر کنید.
YOU ARE READING
🌟 I Will Find You 🌟
Fanfiction📌نام فیک: I will find you 📌ژانر: پلیسی_عاشقانه 📌کاپل ها: Jenmin & Taerosé 📌خلاصه: جیمین و جنی همسایه و همکلاسی هستند و هر دو از نظر مالی در وضعیت بدی به سر میبرند اما دوستانی باوفا و مهربان برای یکدیگرند. همه چیز برای این دو دوست خوب پیش میرفت...