پــارتــ_7

530 73 17
                                    

پارت_7

"جیمین"

اواخر مهمونی کیکی که جنی سفارش داده بود رو آوردن و هم زمان باهاش صدای موزیک تا اخر بلند شد و تقریبا همه ی مهمونا ریختن وسط. با چشمام دنبال جنی بودم که کنار سلف مشغول آب شنگولی خوردن دیدمش. رفتم سمتش و گفتم:

_زیاد نخور میگیرتت.

+ چرااا؟ بذار حداقلللل تووو پاررررتییی خوووش باااشمممم.

_مثه اینکه همین الانشم مستی.

+یووونگ؟

_هوم؟

+بیااا برقصیییم حوصلم سرر رررفت.

_میخوای با این وضعت برقصی؟

جنی اخمی کرد و روشو برگردوند.

+یییخخمک. اصلا میرم با کانگ جووونم میرقصم .

دستشو گرفتم و کشیدمش سمت خودم.

_خیله خب ولی فقط چند دقیقه.

آروم تا وسط سالن همراهیش کردم و همونطور که دستشو گرفته بودم اون یکی دستمو بردم سمت کمرش و محکم گرفتمش تا نیفته...مدتی تو همین حالت میرقصیدیم که جنی صورتشو آورد نزدیک صورتم و با لبخنده ملیحی بهم خیره شد و گفت:

+عجیبه

_چی عجیبه؟

+حس میکنم خیلی وقته که میشناسمت.

_از اثرات الکله

نگاهمو از چشماش گرفتمو به یه نقطه ی نامعلوم خیره شدم.

+یه بار نشد مکالمه ی عاشقانمونو خراب نکنی.

_خب دوست داری چی بشنوی؟

جنی برای مدتی تو چشام زل زد ولی بعد نفس عمیقی کشید و ازم فاصله گرفت

+هیچی بیخیال. من میرم یکم دیگه هله هوله بخورم.

.....................................................

پارتی تموم شده بود و همه ی مهمونا رفته بودن. رزی و تهیونگ تو حیاط داشتن گپ میزدن و جنی روی صندلی نشسته خوابش برده بود.

_اینجا نخواب پاشو برو اتاقت.

+هووومم؟؟؟ اها بااشه الان مییرمم.

جنی تلو تلو خوران از صندلیش بلند شد و بخاطر تاثیرات الکل نمیتونست از پله ها بالا بره

+اااه چرا این پله هااا انقققد درااازن.

_بذار کمکت کنم دستتو بده به من.

جنی دستشو کشید و با حالت مثلا عصبی ای گفت:

+نهههه خووودممم میتونممم.

روی اولین پله تعادلشو از دست داد و افتاد زمین. کلافه آهی کشیدم و روی دستام بلندش کردم که جیغی کشید.

🌟 I Will Find You 🌟Waar verhalen tot leven komen. Ontdek het nu