_پاشین بریم بخوابیم که برا فردا کلی کار داریم.
+آها راستی هیونگ، قراره رزی ام بیاد تایلند؟
_آره چطور؟ تو ام میخوای بیای؟
+آره میام چرا که نه.
_واقعا به این راحتی قبول کردی که بیای؟
+وقتی هیونگم چیزی ازم بخواد هیچ وقت بهش نه نمیگم.
~صد در صد بخاطره رزی میره.
+نه من آدمی نیستم که هیونگشو تنها بذاره و حالا که انقدر داره اصرار میکنه دلم نمیاد بهش نه بگم.
~واقعا خیلی چرب زبونی.
همون طور که اون دوتا داشتن بحث میکردن منم رفتم پتو ها رو آوردم و انداختم رو کاناپه ای که نسبتا بزرگ بود و گفتم:
_زودباشین بخوابین صبح نمیتونیم بیدار شیم.
دوتاشونم یه نگاه به کاناپه انداختنو جو هیونگ گفت:
~ما که اینجا جا نمیشیم تا صبح کمرو گردنمون به فنا میره.
_با یه شب که چیزی نمیشه تازه خودتون خواستین اینجا بخوابین.
جو هیونگ خواست دوباره اعتراض کنه که با خاموش شدنه برقا ساکت شد.
روی تختم نشستم و به قاب عکس روی میزم که برای اولین روز مدرسم بود نگاه کردم. همون عکسی که مادر جنی ازمون گرفته بود و منو و جنی در حالی که دستای همو گرفته بودیم به دوربین لبخند میزدیم.
_واقعا دلم نمیخواد که در مورد کارای بابات چیزی بفهمی چون طاقته دیدن اشکاتو ندارم و میخوام همیشه اون لبخنده قشنگت رو لبات باشه.
نگاهمو از قاب عکس گرفتمو دستمو بردم سمته گوشیم که همون لحظه پیام اومد.
+جنی: «چی شد؟ به تهیونگ گفتی؟ قبول کرد که بیاد؟»
_«بهش گفتم و در کماله تعجب قبول کرد.»
+«تعجب نداره که معلومه خیلی جذبه خواهرم شده. خوشحال شدم شنیدم اونم داره میاد من میرم بخوابم فعلا شب بخیر.😘»
_«شب خوش»
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
صبحِ روزِ بعد با بدبختی جو هیونگ و تهیونگو که عین چسب رویه کاناپه به هم چسبیده بودن بیدار کردم و بعد از جمع کردنه وسایلمون راه افتادیم و قرار شد اون دوتا با ماشینه تهیونگ پشت سرم بیان. تو راه پارکینگ به تهیونگ گفتم:
_ته گوشیتو بذار رو حالته ویبره که اگه اتفاقی افتاد بهت پیامک بدم.
+اوکیه
........................................................
رفتم دنباله جنی و رزی و بردمشون سمته شرکت و تمام این مدت از آینه حواسم به ماشینه تهیونگ بود که پشته سرمون میومد.
از آسانسور بالا رفتیم و سمته چپمون یه راهرویه باریک بود که به چند تا اتاق وصل می شد و اتاق وسطی ماله رئیس کیم بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/240164129-288-k639697.jpg)
YOU ARE READING
🌟 I Will Find You 🌟
Fanfiction📌نام فیک: I will find you 📌ژانر: پلیسی_عاشقانه 📌کاپل ها: Jenmin & Taerosé 📌خلاصه: جیمین و جنی همسایه و همکلاسی هستند و هر دو از نظر مالی در وضعیت بدی به سر میبرند اما دوستانی باوفا و مهربان برای یکدیگرند. همه چیز برای این دو دوست خوب پیش میرفت...
پــارتــ_9
Start from the beginning