~ هی یونگ، برعکس تو که یخمکی دوستت خیلی بانمکو باحاله!
یه نگاه غضبناکی به تهیونگ انداختمو دوباره برگشتم سمت جنی.
+ اِههههم، آره تهیونگ دلقک خوبیه.
تهیونگ دستشو دور گردنم انداخت
_ هیونگ اگه نمیدونی باید بهت بگم که به این میگن خوش مشربی!
+ ببینم نظرت چیه بری به این اطراف یه نگاهی بندازی؟
دور از چشم جنی چشمکی به تهیونگ زدم که هم دنبال سر نخ یا هر چیز مهم دیگه ای باشه و هم منو جنی رو تنها بذاره.
_ اووووم، اوکی!
....................................................
"تهیونگ"جیمین مشغول صحبت با جنی بود و منه بیچاره رو فرستاده بود دنبال نخود سیاه! و از اونجایی که خیلی حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم یه نگاهی به اطراف بندازم و موقعیتو شناسایی کنم.
_( هوووم... این خونه خیلی بزرگه و من چیز مشکوکی نمیبینم. فکر کنم باید با جیمین به اتاق خوابا هم سرک بکشیم.)
_اووووم، چه بوی خوب شیرینی ای میاد بهتره برم یکم ازشون امتحان کنم.
همونطور که شیرینیارو دوتا دوتا میذاشتم تو دهنم نگاهم رو دختری ثابت شد.
_اولالا اون دختره کیه پیش پنجره ایستاده؟! چه صورت معصوم و خوشگلی، خدای من انگار از وسطه بهشت افتاده پایین!
وقتی متوجه حرکات غیر عادی ای شدم با دقت بیشتری به اون دختر و پسری که کنارش بود خیره شدم.
_ صبر کن ببینم اون پسره داره اذیتش میکنه؟!
خواستم برم نزدیک تر که با حرکتی که اون دختر زد سر جام میخکوب شدم و بعد از مدتی زدم زیر خنده.
_ خدای من! فکر کنم پسره برای همیشه عقیم شد...
.....................................................
"رزی"این پارتی عالیه، دلم برای خونه و همه ی این آدما تنگ شده بود خیلی خوشحالم که برگشتم.
# سلام رزی خوشحالم که بعد از مدت ها میبینمت.
× (این پسره دیگه کیه ،چقدر قیافه اش آشناست !!)
× سلام ممنونم، ببخشید شما رو به یاد نمیارم.
# به این زودی همکلاسی و رفیق جذاب دوران دبستانتو فراموش کردی؟!
× اوه گیون سوک خیلی تغییر کردی نشناختمت.
(همیشه ازش متنفر بودم، پسره ی چندش و مغرور)
# حالا بنظرت چطور شدم؟ جذاب تر شدم مگه نه؟
× آره خوب شدی.
( عه عه این پسره چقدر خودشیفته اس، صبرکن ببینم چطور به خودش اجازه داده به شونه ام دست بزنه)
![](https://img.wattpad.com/cover/240164129-288-k639697.jpg)
YOU ARE READING
🌟 I Will Find You 🌟
Fanfiction📌نام فیک: I will find you 📌ژانر: پلیسی_عاشقانه 📌کاپل ها: Jenmin & Taerosé 📌خلاصه: جیمین و جنی همسایه و همکلاسی هستند و هر دو از نظر مالی در وضعیت بدی به سر میبرند اما دوستانی باوفا و مهربان برای یکدیگرند. همه چیز برای این دو دوست خوب پیش میرفت...
پــارتــ_6
Start from the beginning