پــارتــ_6

Start from the beginning
                                    

~ هی یونگ، برعکس تو که یخمکی دوستت خیلی بانمکو باحاله!

یه نگاه غضبناکی به تهیونگ انداختمو دوباره برگشتم سمت جنی‌.

+ اِههههم، آره تهیونگ دلقک خوبیه.

تهیونگ دستشو دور گردنم انداخت

_ هیونگ اگه نمیدونی باید بهت بگم که به این میگن خوش مشربی!

+ ببینم نظرت چیه بری به این اطراف یه نگاهی بندازی؟

دور از چشم جنی چشمکی به تهیونگ زدم که هم دنبال سر نخ یا هر چیز مهم دیگه ای باشه و هم منو جنی رو تنها بذاره.

_ اووووم، اوکی!
....................................................
"تهیونگ"

جیمین مشغول صحبت با جنی بود و منه بیچاره رو فرستاده بود دنبال نخود سیاه! و از اونجایی که خیلی حوصلم سر رفته بود تصمیم گرفتم یه نگاهی به اطراف بندازم و موقعیتو شناسایی کنم.

_( هوووم... این خونه خیلی بزرگه و من چیز مشکوکی نمیبینم. فکر کنم باید با جیمین به اتاق خوابا هم سرک بکشیم.)

_اووووم، چه بوی خوب شیرینی ای میاد بهتره برم یکم ازشون امتحان کنم.

همونطور که شیرینیارو دوتا دوتا میذاشتم تو دهنم نگاهم رو دختری ثابت شد.

_اولالا اون دختره کیه پیش پنجره ایستاده؟! چه صورت معصوم و خوشگلی، خدای من انگار از وسطه بهشت افتاده پایین!

وقتی متوجه حرکات غیر عادی ای شدم با دقت بیشتری به اون دختر و پسری که کنارش بود خیره شدم.

_ صبر کن ببینم اون پسره داره اذیتش میکنه؟!

خواستم برم نزدیک تر که با حرکتی که اون دختر زد سر جام میخکوب شدم و بعد از مدتی زدم زیر خنده.

_ خدای من! فکر کنم پسره برای همیشه عقیم شد...
.....................................................
"رزی"

این پارتی عالیه، دلم برای خونه و همه ی این آدما تنگ شده بود خیلی خوشحالم که برگشتم.

# سلام رزی خوشحالم که بعد از مدت ها میبینمت.

× (این پسره دیگه کیه ،چقدر قیافه اش آشناست !!)

× سلام ممنونم، ببخشید شما رو به یاد نمیارم.

# به این زودی همکلاسی و رفیق جذاب دوران دبستانتو فراموش کردی؟!

× اوه گیون سوک خیلی تغییر کردی نشناختمت.

(همیشه ازش متنفر بودم، پسره ی چندش و مغرور)

# حالا بنظرت چطور شدم؟ جذاب تر شدم مگه نه؟

× آره خوب شدی.

( عه عه این پسره چقدر خودشیفته اس، صبرکن ببینم چطور به خودش اجازه داده به شونه ام دست بزنه)

🌟 I Will Find You 🌟Where stories live. Discover now