۳

282 38 10
                                    

بار دومی که اروند قبادی را دیدم در کنسرت بود.

تقریبا دو ماهی ازروزی که به خانه ی ما آمده بود میگذشت، ماهور مشتاقانه در مورد او حرف میزد، چند بار داخل ماشین اهنگ های اروند را برایم گذاشته بود که من فوری پخش را خاموش کرده و گفته بودم :حواس راننده را پرت نکن.

ماهور میخواست من هم به اندازه ی او از اروند قبادی خوشم بیاید اما نمی شد.

روزی که با بلیت کنسرت بزرگ اروند به خانه امد یادم هست، مستقیم به اتاقم امد و با خوشحالی گفت اروند ما را به کنسرت دعوت کرده و حتی بلیت vipهم برایمان فرستاده، برای خانواده ی ما! مسلما بابا نمی توانست به کنسرت بیاید و مادر هم برای مراقبت از او خانه می ماند، ماهور هم بلیت والدینمان را به دو تا از دوستانش که طرفدار سرسخت اهنگهای اروند بودند داد.

وقتی گفتم نمی آیم حسابی عصبانی شد.

گفتم: تو که می دونی من اصلا اهل این چیزا نیستم، بلیت منم بده به یک دوست دیگه ات.

ماهور با دلخوری گفت: دلم میخواد تو هم باشی، همه اش یک شبه، خوش می گذره

با چشم های درشت عسلی اش نگاهم کرد، ماهور چشم های مادرمان را داشت، با صد ترفند و کار بازاریابی و اینترنتی فروش عکس هایش پول جور کرده و بینی اش را عمل کرده بود، من اما صورتم شبیه عمه ی پدری ام بود، چشم و موهای سیاه و لب های برجسته، قدم کمی از ماهور بلند تر بود که کفش های پاشنه بلند ماهور جبرانش می کرد.

نمی توانستم به نگاه منتظرش نه بگویم، گفتم: باشه.

ماهور از جا پرید و گفت: پس بدو بریم حاضر بشیم.

در مقابل اصرار ماهور تسلیم شدم، از بین لباس هایش مانتوی حریر یاسی بیرون اورد و گفت: این رو بپوش.

فکر کردم اگر می توانستم با مانتوهای چهارخانه که شبیه پیراهن مردانه بود و شلوار جین های جاودانه ام به کنسرت می امدم با تیپ واقعی ام.

اما آن روز به میل ماهور رفتار کردم، مثل عروسک باربی گذاشتم لباسی که دوست دارد تنم کند و برایم خط چشم دنباله دار بکشد؛ در حالی که خودش هم خیلی زیبا شده بود و مشتاقانه منتظر رفتن به کنسرت بود.

با ماشین به دنبال دوستان ماهور رفتیم، ترانه و ژیلا هر دو مثل ماهور حسابی به خودشان رسیده بودند و با دیدن ما با خوشحالی روبوسی کردند و ترانه همان طور که سوار میشد، گفت: حسرت به دل ما موند که رانندگی ماهور خانم را ببینیم.

دختری با قلب مُنجمدWhere stories live. Discover now