26

3.3K 469 23
                                    

سلاممممم
دارم تند تند اپ میکنم فصل دوم توراهه...
بچه ها واقعا دمتون گرم خیلی باحالین هوای فیک رو دارین

فقط نمیدونم چرا با وجود عدم حضور شوگا توی هشتگ شوگا رتبه یکه🤣🤣🤣---------------------------------------------

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

فقط نمیدونم چرا با وجود عدم حضور شوگا توی هشتگ شوگا رتبه یکه🤣🤣🤣
---------------------------------------------

جون خم شد وسطحی بوسیدش:البته که هست جینی!"
کوک بعد از بیرون اومدن از زیر زمین توی خونه رفت وخودش رو تقریبا توی حموم پرت کرد،اب داغ رو باز کرد واجازه داد وان پر بشه وبعد از پر شدنش با لباس توش نشست نمیتونست اتفاقات یک ساعت اخیر رو هضم کنه.
مسخره بود...
اون همه جور چیزی دیده بود،تجاوز قتل ادم خواری نگه داشتن ادمای بدون سر ازمایشات ژنتیکی عجیب وغریب احضار روح وجن پدوفیل لولیتا هرجور چیزی که ادمهای دیگه ارو تا سر حد مرگ میترسوند ومنزجر میکرد کوک به راحتی ازش عبور میکرد ولی این...ساده ترین وبدیهی ترین چیزی که میتونه بین دو نفر اتفاق بیوفته اون رو اینطوری از پا دراوورده بود،خیسی مایع منی و بزاق وی رو هنوز روی خودش حس میکرد واین بیشتر عذابش میداد،چرا وی باید همچین کاری میکرد؟!چرا اینطوری؟
ایا بهش حسی داشت؟ایا مثل بار قبلی هدفش یه انتقام گیری بود ولی با روشی جدید تر؟یا شاید بویی از احساسات کوک نسبت به خودش برده بود ومیخواست پسر جوونتر رو وادار به اعتراف بکنه؟یا شاید این صرفا یه نوع کمک خیرخواهانه ی وی بود برای از بین بردن مشکلش با خون؟
به موهای قهوه ایش چنگ زد وچشمهاش رو به هم فشرد وزیر اب فرو رفت وفریاد کشید،اونهمه درد وسردرگمی به شکل حباب های مسحور کننده نمایان شدن.
جیهوپ داشت بالامیاورد،این یه اغراق یاچیزی مثل اون نبود اون واقعا داشت با هربار چرخیدن زبون مرد روسی توی دهنش تهوع رو تجربه میکرد ومرد...این جزود موارد نادری بود که جیهوپ کشته مرده ی یه بوسه ی فرانسوی نبود.
واقعا سعی کرد به یاد بیاره چی باعث شد که کارش به اینجا برسه،درسته اون از اول همین برنامه ارو داشت ولی هیچوقت فکر نمیکرد باریس انقدر سریع تسلیم بشه وبازی شکار وشکارچیش رو تموم کنه،شاید مرد روسی فکر میکرد انقدر جذاب هست که با یه بوسه جیهوپ مجذوبش بشه وچشم بسته دنبالش بره.
جیهوپ از اینجور مردای بااعتماد به نفس زیادی متنفر بود!
مرد روسی رو عقب زد:چه غلطی میکنی؟!"با لحنی که خیلی هم تصنعی نبود غرید،باریس با شصتش لبش رو پاک کرد:لبهات..وسوسه انگیزه"
جیهوپ ابرویی بالا انداخت:لاس زدن با من رو تمومش کن وجواب سوال من رو بده،چرا هزینه های بیمارستان برادرم رو پرداخت کردی؟اینکارا چه معنی ای میده؟"
باریس ابورهاش رو بالا انداخت:واضح نیست؟من دارم به تو علاقه مند میشم"جیهوپ خندید:علاقه؟تو جذب بدن من شدی!تو گی ای؟!وحتی اگر باشی هم باید بگم من یه مرد نیستم!"
باریس لبخندزد:اینو میدونم هوپ ونه من گی نیستم"
-م...منظورت چیه؟"
مرد روسی بهش نزدیک شد وجیهوپ میتونست صدای ضربان قلبشو بشنوه،مرد زمزمه کرد:من میدونم تو یه زنی هوپ وباور دارم یه زن فوق العاده ای!"
وجیهوپ خیلی سخت میتونست نیشخندش رو نگه داره.
جون ساک توی دستش رو جابه جا کرد واه کشید:بیبی؟داری چیکار میکنی؟"
جین غرغر کرد:چقدر ناله میکنی جون!کارم تموم شد"
جون لبخند زد:متاسفم عزیزم"ودر رو پشت سر هردوشون بست، هوا گرگ ومیش بود ونسیم ملایم بوی شور دریارو به مشامشون میرسوند،جون وسایل رو توی فاصله ی زیادی از خط خیس موج ها گذاشت تا شب جذرومد اونها رو نبره،سرش رو بالا اوورد وبا جینی مواجه شد که لباس هاش رو بیرون اوورده بود و تا نیمه توی اب فرو رفته بود.
جون لبخند زد ولباسهاش رو کنار لباسهای جین انداخت وبه همسرش ملحق شد.
جین به اسمون نگاه میکرد وستاره هایی که با تاریک تر شدن هوا مشخص میشدن رو سرشماری میکرد،با لمس انگشتهای گرمی روی پشتش کمی از جا پرید:جونی"
مرد جوونتر چونه اش رو روی شونه ی جین گذاشت:اسمون انقدر قشنگه که اینطوری بهش خیره شدی؟"
-تو میخوای من فقط به تو خیره بشم؟"
جون همسرش رو برگردوند وطوری که کاملا روبه روی خودش قرار بگیره:نمیتونی سرزنشم کنی جین اونم وقتی چشمهای جادوییت هرکسی رو مجذوبت میکنه،اونوقت من نباید بترسم از اینکه یوقت ستاره ها هم مجذوبت بشن؟!دربرابر یه ستاره ی شگفت انگیز من چه شانسی دارم؟"
جین نگاهش رو دزدید وغر زد:نور ماه خلت کرده جون!"
مرد جوونتر خط فک همسرش رو بوسید:خل بودنم رو قبول میکنم ولی فکر نمیکنم هیچ ربطی به ماه داشته باشه!"
جین بینیش رو جمع کرد وبه چشمهای قهوه ای رنگ جون نگاه کرد:از کی تا حالا انقدر رمانتیک و حال به هم زن شدی؟"
جون خندید وبدن برهنه ی جین رو به مال خودش نزدیک کرد،جین خط سینه ی جون رو دنبال کرد،جون خم شد وصورتش رو توی گردنش جین دفن کرد وبوسه های ریزی به سرتا سر گردن بلند مرد بزرگتر زد:جونی..."تنها چیزی بود که از بین لبهای برجسته ی صورتی رنگ بیرون جهید.
-هاش بیبی."وبوسه هاش رو روی همون لبهای صورتی سوق داد،اونها رو بین لبهای خودش به دام انداخت ومزه مزه اشون کرد،دستهای جین رو پشت گردنش احساس میکرد ودستهاش خودش راهشون رو تا پایین کمر جین پیدا کرده بودن.
جین عقب کشید وبعد دوباره جلورفت تا اینبار اون همسرش رو ببوسه،گردن ترقوه وسینه ی تخت جون همگی باعث میشدن دمای اطراف جین چند درجه بالا بره:لعنت بهش...جین!"مرد بزرگتر نیشخند زد و خودش رو به جون نزدیک تر کرد،تحریک شدن مرد جوونتر رو احساس میکرد ومیدونست تاوان این تحریک کردن رو پس میده واز این بابت گله ای نداشت.
خنکی اب اتشی که دومرد به راه انداخته بودن رو ابدا خاموش نمیکرد،هرچند قبلا این برای جون عجیب بود که توی یه همچین جایی سکس داشته باشن یا حتی برهنه بشن ولی بعد از چند وقت نه تنها بهش عادت کرد بلکه ازش لذت هم میبرد،اون فهمیده بود که جین علاقه ی خاصی به داشتن سکس توی مکان های طبیعی داره هرچند هنوز دلیلش رو نمیدونست ولی اگر این به این معنی بود که میتونه مرد بزرگتر رو تمام کمال توی پیکنیک های جنگلی وابتنی و...داشته باشه جون هیچ اعتراضی بهش نداشت.
جین یکی از پاهاش رو دور کمر جون قفل کرد تا دسترسی راحت تری به مرد جوونتر بده،همزمان گردن جون طعمه ی لبهای صورتی وبرجسته اش شدن:تو خیلی جذابی جونی"اون زمزمه کرد ولاله ی گوش مرد بزرگتر رو بین دندون هاش گرفت،جون هیسی کشید ونیشخندش رو پنهان کرد.
جین به شدت سخت پسند وتاحدودی از خود راضی بود البته جون بهش حق میداد،با بدن فوق العاده وصورتی فوق العاده تر هرکسی میتونست از خودراضی بشه ولی این حقیقت که جون تنها کسیه که جین سخت پسند وکمی از خود راضی رو وادار میکنه اینطور بهش واکنش نشون بده به مرد جوونتر حس غرور میداد.
جین قبول داشت که بخشی از علاقه ی بی حد وحصرش به جون ناشی از ظاهر عالی اون مرده،جون یه چهره ی مدرن وسکسی داشت،لبهای برجسته وچال گونه اش هم چیزی از سکسی بودنش کم نمیکرد واگر اینها کافی نبود اون پاهای بلند وعضلات خیلی محکمی داشت که حتی دیدنشون باعث فعل وانفعالاتی توی پایین تنه ی جین میشد،اما درعین حال جون خیلی کیوت بود،اون میتونست شبیه به ایموجی ها بخنده وچشمهاش رو جمع کنه ویا حسابی دست وپا چلفتی بشه ونصف دکورهای عزیز جین رو با خاک یکسان کنه وبعد مثل بچه ها نگاهش رو به زمین بدوزه ومنتظر تنبیه شدن باشه.
جین عاشق روی کیوت وسکسی همسرش بود ولی نه بیشتر از نیمه ی تاریکش!
جین عاشق نیمه ی تارک جون بود،نیمه ای که باعث میشد اون دستی که جین رو برخلاف میلش حتی لمس کنه از کتف قطع کنه وکسی که باعث میشه اون حتی یک قطره اشک میریزه ارو با زجر نابود کنه وروی تاریکی که باعث میشد جین کمی ازش حساب ببره وهمیشه برای کشف کردنش تلاش کنه.
جون حالا به پایین تنه ی جین ضربه میز دومرد بزرگتر درحالی که با دستهاش سر جون رو توی گردنش مخفی کرده بود از لذت درحال دیوانه شدن بود،لبهاش کمی از هم فاصله گرفته بودن وریه هاش تلاش میکردن اون رو وادار به نفس کشیدن بکنن درحالیکه لذت زیاد مانع نفس کشیدن درست جین میشد.
درنهایت وقتی گرمای زیادی با فشار پایین تنه اش رو پر کرد عضلاتش شل شدن وبه جون تکیه کرد،مرد جوونتر لبخند زد وزیر گوش همسرش رو بوسید:این دومین باره که بدون کاندوم انجامش میدیم"
جین نفسش رو بیرون داد:درحال حاضر جون...کمترین اهمیتی بهش نمیدم"ولبهای جون رو بوسید.
چیم روی تخت بیمارستانش نشسته بود واز بی حوصلگی تقریبا داشت میمرد،امشب کسی پیشش نمونده بود واون هنوز مجبور بود نقش یه بیمار رو بازی کنه،حداقل خوبیش این بود که اتاقش حالا وی ای پی شده بود وتختش کنار پنجره بود،اون خیلی اروم پنجره ارو باز کرد وبه اسمون خیره شد،ماه گرد نقره ای به حیاط دلگیر بیمارستان پاشیده بود وستاره های زیادی دیده میشدن.
چیم اه کشید.
وقت هایی مثل حالا که اینطور تنها میشد ذهنش شبیه ملکه ی خبیث دیزنی بهش حمله میکرد وخاطراتی رو بهش نشون میداد که باعث عذاب کشیدنش میشد واگر این کافی نبود با گفتن جملات ناخوشایندی اون رو بیشتر از قبل عذاب میداد.
پاهاش رو توی شکمش جمع کرد وچشمهاش رو بست تا بلکه کمی ذهن خبیثش رو پس بزنه اما این فقط باعث شد خاطره ی روز مرگش رو به یاد بیاره...روزی که از ماتریکسش بیرون کشیده شد وتمام دلبستگی هاش رو رها کرد...وازهمه ی اون دلبستگی ها تنها سلین رو به یادگار برداشت.
وی روی کاناپه لم داده بود وشبکه ی سی دبلیو رو نگاه میکرد،هیچ ایده ای درباره ی سریالی که میدید نداشت وتنها بخاطر صحنه های اکشنش انتخابش کرده بود اما ذهنش خیلی دورتر از کاناپه وسی دبلیو گشت میزد.
وی هرگز توی کارهاش مردد نمیشد،هرگز کاری نمیکرد که خودش رو شوکه بکنه اما روز قبل وتمام کارهایی که با کوکی انجام داده بود بی نهایت شگفت زده وشوکه اش کرده بود.
چرا دست به همچین اعمالی زده بود؟
وچرا با کوک؟
جیهوپ سالها بود که سعی میکرد نظرش رو به خودش یا یه دختر با کاری شبیه به خودش جلب کنه و وی هربار درکمال خونسردی وبی علاقگی ردش کرده بود.
هیچوقت انجام همچین کارهایی براش جذاب نبود هیچوقت به هیچ دلیلی علاقه ای به لمس کردن یا لذت جنسی به کسی دادن نداشت،پس چرا کوک وادارش کرده بود اینکارو بکنه؟
اونم درحالی که حتی عاشق کوک هم نبود؟
درست بود اون حس ناشناخته ای درباره ی پسر جوونتر داشت اما اون بیشتر شبیه یه حس مالکیت بود تا عشق،پس چرا؟
ساعت ها بود که این سوال رو از خودش میپرسید وساعت ها بود که ذهنش در مقابل این سوال سکوت کرده بود و قلبش هم سالها بود که حق جواب دادن به هیچ سوالی رو نداشت،حتی وی شک داشت که قلبش هنوز بجز بخشی از سیستم گردش خون بودن کار دیگه ای هم بکنه.
بالاخره با کلافگی کلید ها و چوب بیسبالش رو برداشت وبعد سر کردن کلا کپ سیاه رنگی از خونه بیرون رفت.
جیهوپ به سقف خیره بود وسعی میکرد نفسش رو سرجاش بیاره،بدنش مملو از لکه های ارغوانی وبنفش بود وحس میکرد با یه کامیون تصادف کرده،احساس نیاز به حموم فوری میکرد ومعده اش از تهوع پیچ وتاب میخورد.
از خوابید نبا کسی که جذبش نمیکرد بیزار بود وحالا دقیقا مجبور بود انجامش بده،سعی کرد به اخرش فکر کنه،به زمانی که باریس روسی رو توی مشت خودش اسیر داشت ومیتونست هرکاری که میخواد باهاش بکنه.
نفسش رو حبس کرد وبا گزیدن لبهاش از جاش بلند شد وبعد از برداشت لباس ها ووسایلش دزدکی از خونه ی مرد روسی بیرون رفت درحالی که هنوز خورشید هم طلوع نکرده بود.
وی چاپیستیک رو توی پاکت قرمز وسفید غذای چینی گذاشت وبه سمت کوک هلش داد:تو خوبی؟"
پسر جوونتر لبخند خسته ای زد وسر تکون داد:البته"
چیم به سرعت لباس هایی که نیت برای اوورده بود رو میپوشید،نیت تند تند پشت تلفن حرف میزد:برنامه چیه؟"
نیت اخم کرد:اون حرومزاده...خیلی زود دست به کار شده."
چیم اه کشید:جذابیت هیونگ مفاومت ناپذیره!"
نیت صورتش رو جمع کرد:حالا هرچی...جین کجاست؟"
چیم دستش رو به کمرش زد:به نظرت من میدونم؟؟؟"
نیت پشت گردنش رو خاروند:اه...اره تو بیمارستان بودی الان باهاش تماس میگیرم"
چیم چشمهاش رو توی حدقه گردوند ومشغول اماده کردن سلین شد.
جون روی ارنج نیمخیز شده بود،جین هنوز خواب بود واین فرصت رو به جون میداد تا زیباییش رو پرستش کنه،انگشتهای کشیده اش رو نوازشگرانه روی پوست مرد بزرگتر میکشید،با صدای ویبره ی گوشی جین نفسش رو حبس کرد به سرعت به اون گوشی مزاحم چنگ زد وبه سرعت جواب داد:بله؟"همزمان نگاهی به همسرش انداخت که کمی تکون خورد وبعد دوباره ثابت شد:جون؟گوشی جین دست تو چه غلطی میکنه؟!"
-ام...فکر نکنم واقعا بخوای بدونی...مشکلی پیش اومده؟"
-ماموریتمون زودتراز چیزی که بایدشروع شده،اون لعنتی باید باسنش رو تکون بده وهمین حالا بیا اینجا.
جیهوپ بهوش اومد،دستهاش بالا سرش بسته شده بودن ومیتونست برهنگیش رو احساس کنه،نفس عمیقی کشید انتظارش رو داشت ولی نه انقدر زود:سلام زیبای خفته!"
باریس با لبخند گفت،جیهوپ سرش رو برگردوند،صورتش هیچ حسی رو بازتاب نمیداد:معلوم هست داری چیکار میکنی باریس؟"
مرد روسی شونه بالا انداخت:تویه وسوسه ی مقاومت ناپذیری.."اون اه تصنعی کشید وادامه داد:ولی حیف که من اینجام تا وسوسه هارو از بین ببرم!"
جیهوپ اخم کرد:پس توهم فقط یه سواستفاده گر پستی!مثل بقیه...درباره ات اشتباه نمیکردم!"
باریس نیشخند زد:اوه بیبی...هیچ ایده ای نداری!"
جیهوپ نگاهش رو از صورت مرد روسی منحرف کرد:فکر نمیکنم صحبت کردن بیشتر از این فایده ای داشته باشه،من کاری از دستم برنمیاد بجز اینکه شکار تو بشم...پس شروع کن!"
باریس سرتکون داد:هرطور که تو بخوای"
ودید جیهوپ دوباره تار شد وبالاخره توی تاریکی مطلق فرو رفت.
چیم طبق برنامه تنها وارد هتل شد،توی اون ساعت از روز فقط چند نفر خارجی اونجا بودن که چیم میتونست فقط با نگاه کردن بهشون بگه ادمای باریس ان،تمام اون هتل وهرچیزی که مربوط بهش بود پوشش ساختگی باریس وسرگرمی تهوع اورش بود.
چیم وارد اسانسور شد وصبورانه اجازه داد به طبقه ی مورد نظر برسه و پاتوی راهروی فرش پوش بذاره.
یه طراحی قدیمی ودمده.
اون اتاق ها رو رد کرد تا به اتاق 313رسید،جایی که جیهوپ باید داخلش میبود،اون با کلید یدکی که جون براش ساخته بود در رو باز کرد ووارد شد،سکوت کشنده وهوای راکد حالش رو بد کرد،قلبش تند تند میزد وکاملا وحشت زده بود.
اون مثل وی یا کوک عادت به ماموریت نداشت اون همیشه اخرش میرسید وتقریبا هیچوقت نیاز نبود وسط ماجرا مداخله کنه.
ولی کار اونا استثنا هم داشت،مثل حالا.
-سلامی چیمی!"با صدای لهجه دار مرد روسی از جا پرید:باریس!"غرشی از بین دندون های چفت شده اش خارج شد واخم کرد،مرد روسی خندید:حق داره!تو رو نمیشه از دست داد."
-هوپی کجاست؟"
-منظورت اونه؟!"باریس به بدن کرخت جیهوپ روی تخت اشاره کرد که به نظر برهنه میومد،هیچ اثری از اسیب دیدگی روی بدنش نبود:تو..تو..."باریس نیشخند زد:اوه چیمی...تو خیلی معصومی!فکر میکردی با نونا ت چیکار کردم؟!زیاد فیلم میبینی؟!"
چیم گیج شده بود،به خودش لعنتی فرستاد:چی توی سرته؟"
-من؟!اوه طفلکی...من چیکار میتونم با یه پسر مثل تو داشته باشم؟!هرچقدرم که خوشگل به نظر برسی..."
-پس..."
-وظایف پسرجون،وظایف!منم باید جواب پس بدم"
-منظورت چی..."قبل از اینکه چیم حرفش رو تموم کنه درد تیزی توی گردنش احساس کرد وتقریبا فریاد کشید،عضلاتش کم کم کرخت شدو دیگه نتونست روی پاهاش بایسته چشمهاش تار شدن وحس کرد دستی اون رو نگه داشته خیلی دلش میخواست تقلا کنه اما مغزش ازش فرمان نمیبرداخرین نگاهش رو به جیهوپ دوخت وبعد توی تاریکی سقوط کرد.

Brat bunny killsWhere stories live. Discover now