18

3.4K 586 34
                                    

وی میخواست جون رو بزنه،واقعا میخواست!
این واقعیت غیر قابل انکاری بود که توی دنیای صفر ویک جون تقریبا هیچ رقیبی نداشت همینطور توی گوش کردن به حرف جین!
جون دقیقا میدونست چطوری وی رو دیوونه کنه،اون ترتیبی داده بود که وی مجبور به انجام مقدار زیادی از کارهای کامپیوتری معوقه بشه واگر این به اندازه کافی خسته کننده وروی اعصاب نبود جون تقریبا هر چهار-پنج ساعت یه باگ به جون سیستم وی مینداخت وپسر جوونتر رو مجبور میکرد تا دوباره درست وپاکسازیش کنه وبه ادامه ی کارش برسه.
هرکسی که یه ره از کامپیوتر سردرمیاوورد دلش به حال وی میسوخت اما جون تصمیم نداشت دلش به حال کسی بسوزه،درسته اون از وی عصبانی میترسید ولی الان اون تحت پوشش جین بود تنها کسی که میتونست وسط خشم وحشتناک وی با خونسردی از پشت یقه بگیرتش وبهش اردنگی بزنه.
پس اره...اون میخواست خیلی خوب وعالی دهن وی رو سرویس کنه طوری که این بهترین تنبیه عمرش بشه.
نیمه شب بود،بجز چیم بقیه بیدار بودن ویه شوی طنز نگاه میکردن وسودا میخوردن،بعد از شام مفصل حاصل کار جین وهوپی چیم خیلی سریع اعلام خستگی کرده بود وتوی اتاقش ناپدید شده بود اما کوک که خوابیده بود نمیتونست بخوابه وترجیح داد سرش رو روی پاهای جین بذاره وبا هیونگهاش تلویزیون ببینه.
شاید این باید عجیب میبود که با سکس فرندت بشینی وتلویزیون ببینی،ولی هوپی جدا از فعالیت های توی تخت یه هیونگ ودوست عالی بود،توی دوره ی کاراموزی مهربون ترین وخون گرم ترین ارشدی بود که چیم وکوک داشتن،درسته که وی هم مراقبشون بود،اما اون مرموز بودنی داشت که نمیذاشت خیلی باهاش حس راحتی بکنن...حداقل نه اونقدری که الان باهاش راحت بودن اما هوپی واقعا خیلی خوب بود،اونا رو بیرون میبرد وبهشون شگردهایی برای قبول شدن توی ازمونهای ماهانه یاد میداد وداستان وجوکهای بامزه تعریف میکرد واجازه میداد از لباساش استفاده کنن وزمان ناهار باهاشون مینشست.
هوپی حسی شبیه خونه داشت،یه حس گرم واشنا محال بود لبخندش رو ببینی وبتونی جلوی لبخند زدنت رو بگیری اون همینطور احساساتی ترین وترسوترین ادم روی زمین بود گاهی همه متعجب میشدن اون چطوری میتونه توی رد روم کار کنه چون مرد!اون از مار وسوسک میترسید واگر یه فیلم ترسناک میدید تا سه شب نمیتونست تنها بخوابه یا تنها توی جاهای تاریک بمونه حتی استدیوی رد رومی که هوپی توش برنامه هاش رو ضبط میکرد همیشه پرنور بودن به علاوه اون به راحتی اب خوردن اشکش درمیومد،واقعا میگم خیلی راحت منظورم اینه که اون حتی با دیدن انیمیشن در جستجوی نمو خیلی سخت گریه کرده بود،چطور میتونست توی رد روم نه تنها دووم بیاره اونم انقدر موفقیت امیز؟
منم نمیدونم!
ولی هرکسی نیمه ی تاریک خودش رو هم داره،مگه نه؟
به هرحال دلیلی اینکه اونا باهوپی صمیمی بودن خیلی بیشتر از لذتی بود که اون میتونست توی تخت بهشون بده.
با صدای ناله ای هرسه نفر از جا پریدن وکمی طول کشید که متوجه بشن اون چیمه،هوپی به جین وکوک نگاه کرد:هنوزم؟"
کوک شونه بالا انداخت وجین نفسش رو بیرون فوت کرد،هوپ سرتکون داد:من دارمش"
وبلند شد وتوی اتاق چیم ناپدید شد،جین نیشخند زد:چقدر شرط میبندی که اخرش ناله های چیمی درمیاد؟"
کوک دوباره به تلویزیون نگاه کرد:نمیبندم!هوپی هیونگ اینطوری نیست که متوجه احساسات ما نباشه،اون هیچوقت وقتی احتیاج داری درک بشی اتیشیت نمیکنه اون میفهمه"
جین با دلخوری اخم کرد:تو اصلا سرگرم کننده نیستی کوکی"
کوک لبش رو خیس کرد:من فقط دارم حقیقت رو میگم"
جین تسلیم شد:باشه..اره هوپی کسیه که اهمیت میده"
چیم با نوازشی روی صورتش بیدار شد وتوی نور کم چراغ خوابی که همیشه روشنش میذاشت تونست صورت هوپی رو تشخیص بده:ه..هیونگ؟"
هوپ کنارش دراز کشید:چیم-چیم،خواب بددیدی؟"چیم حرفی نزد فقط جارو برای هیونگش باز کرد وخودش رو روی سینه ی اون گوله کرد،هوپی دستش رو نوازشگرانه پشت پسر کوچکتر کشید:چیزی نیست چیمی...هرچیزی که توی خواب هات بوده هرچیزی که ازارت داده الان اینجا نیست،قول نمیدم فردا یا روزهای بعدش هم اینجا نباشه ولی الان اینجا نیست،اگر بهش فکر کنی الانت رو که در غیابشون میتونی اروم باشی رو خراب میکنی"
چیم بینیش رو بالا کشید:هیونگ...اونا...اونا ازاردهنده نیستن!این چیزیه که بهم صدمه میزنه،اونا قشنگن اونا اروم ودوست داشتنی ان و...واین دردناکه که نمیتونم داشته باشمشون دردناکه که واقعیت رو انتخاب کردم درحالی که میتونستم یه رویای شیرین داشته باشم."
هوپ موهای چیم رو بوسید:میدونی چیم...اون رویا زیباست مثل اتیش روبه خاموشی بین خاکسترها واین واقعیت داغ واسیب زننده است مثل اتیش تند وتیز مشعل ولی مساله اینجاست که اون اتیش بین خاکستر زیبا رو اگر انتخاب کنی درنهایت خاکستر مرده وسرد بیفایده ای رو داری که کاملا بینتیجه است اما اتیش حتی اگر بهت اسیب بزنه هم درنهایت یادمیگری چطوری کنترلش کنی واگر هیچ چیزی نداشته باشه بهت گرما میده...وبالاخره میتونی لابلای شعله های سرکشش زیبایی رو پیدا کنی"
چیم کمی فکر کرد:هیونگ تو...تو پیداش کردی؟"
هوپی خندید:اگر بخوام صادق باشم چیمی...من هیچوقت سعی نکردم اتیش رو کنترل کنم ویا دنبال زیبایی هاش بگردم،شاید پرانرژی به نظر برسم ولی برای بعضی چیزای بیش از حد خسته ام."
چیم دیگه چیزی نگفت وبا تمرکز روی نوازش های دست هوپی لابلای موهاش دوباره خوابید.
_____________________
(سلام!...با توجه به ورود هوپی به این پارت ونوع کارکترش باید یه عذرخواهی بزرگ از هوپی لاورا بکنم،من جیهوپ رو دوست دارم وهیترش نیستم ولی درک کنید که داستان دارکه اگر بخوایم صادق باشیم هیچکدوم از پسرا از خیلی جهات کوچکترین شباهتی به کارکترهاشون توی این فیک ندارن ولی کارکتر جیهوپ شاید خیلی بیشتر از باقی کارکترها دوراز انتظار وشاید از بعضی جهات کثیف تر به نظر بیاد ولی من سعی کردم در کنار اون روی سیاهش یه شخصیت نزدیک به شخصیت پرشور وفوق العاده ی جیهوپ واقعی براش بسازم مثل باقی کارکترهای فیکم...پس هوپی لاورا،لطفا ازم ناراحت نشید-ن)

Brat bunny killsWhere stories live. Discover now