1

16.2K 1.5K 148
                                    

هر اتفاقی شروع خاصی داره،هرچقدر به جلو میریم هویت ادمها کمتر اونیه که نشون میدن،این به
این معنی نیست که قصد دارم به دنیا بی اعتمادتون کنم،اما...شما میدونین منظورم چیه درسته؟
من فقط دارم مقدمه چینی میکنم تا بهتون هشدار بدم اون پسر اسیایی،اونی که روی نیمکت
سبز رنگ پارک میشینه ومنتظر خالی شدن تاب میشه،همونی که همیشه مخلوط شیر با موز،توت
فرنگی یا کاکائو بدست داره وبا خنده ی شیرینی به بازی بچه ها نگاه میکنه...
بله خودشه همون با موهای به رنگ شب وچال خفیفی روی گونه اش وچشمهای براق ومملو از
هوشیاری...
میخوام هشدار بدم اون ابدا کسی نیست که به نظر میرسه،هرچند...همه ما ابعاد متفاوتی داریم که
لازم نیست توی پارک کنار زمین بازی بچه ها اونا رو به نمایش بذاریم اما من میدونم اون
چیزی پشت اینهمه سادگی پنهان کرده،مطمئنم.
اون مردونه به نظر میرسه واگر دارید به شیرطعم دار خوردنش وتاب بازی کردنش فکر میکنید باید
یاداوری کنم که یه مرد با این چیزا سنجیده نمیشه،همه ی ما ازادیم تا تفریح کنیم،مگه نه؟
بذارید داستانش رو براتون بگم،سعی میکنم خیلی خوب اینکارو انجام بدم اما برای اینکه موفق
باشم شما باید قضاوتهاتون رو کنار بذارین وبا دید بازی به همه چیز نگاه کنید،چون بعد از هرچیز،ما
نمیتونیم دلیل دیگران رو درک کنیم مگر اینکه پاتوی کفش اونها گذاشته باشیم(بجای اونا زندگی
کرده باشیم-ن)
بعد از خوردن شیر طعم دار اون به خونه میره،خونه برای اون یعنی جایی که وی و چیم
باشن،هیچکس اسمهای واقعی اونارو نمیدونه،نپرسین چرا،چون منم نمیدونم.
شاید این باحال به نظر میرسید،شاید وقتی داشتن دوره میدیدن نوجوون هایی بودن که کمیک
میخوندن وفکر کردن این باحاله اگر تا ابد اسمشون ناشناس بمونه،شاید هم از اسمهاشون متنفر
بودن واونا خیلی معمولی به نظر میرسیدن،شایدهم براثر یه تصادف دست جمعی حافظه اشون رو
از دست دادن ویه اسم برای خودشون دست وپا کردن،دلیلش هرچی که بوده اهمیتی
نداره....مهم اینه که اونا وی وچیم هستن!
هردو ی اونها همسن هستن،درست 23سال شیرین!
اما روحیاتشون تقریبا هیچ جوره شبیه هم نیست،چیم یه پسر سرزنده است،تقریبا هرماه موهاش
یه رنگ جدید دارن واگر مشغول عکس برداری با سلن نباشه یه گوشه کناری درحال رقصیدن یا
خوردنه،سلن اسم دوربینشه وچیم اون رو معشوقه ی خودش میدونه ومن هنوز مطمئن نیستم
اون این حرف رو جدی میگه یا شوخی میکنه پس نمیتونم بگم دیوونه است یا نه،همونطور که گفتم
برای این داستان باید قضاوت رو کنار بذارید.
چیم اسمیه که همخونه هاش ارشد هاش ورئیسش صداش میکنن هرکس دیگه ای اون رو به
ماهی سیاه کوچولو میشناسه،چرا؟
ممکنه این بخاطر دوره ی کاراموزیش باشه،هرچند که اون یه عکاس تربیت شده اما همه توی
این حرفه باید بتونن گلیم خودشون رو از اب بیرون بکشن وچیم هم وقتی داشت دفاع شخصی
یاد میگرفت معلوم شد هیچ فنی نیست که بتونه اون رو گیر بندازه به عبارتی مثل یه ماهی از
زیر فن های تله مانند که بدن رو گیر میندازن فرار میکرد،شاید این بخاطر قد کوتاهش بود یا چابکی بیش از حدش اما به هرحال اون به ماهی کوچولو معروف شد-کوچولو مشخصا بخاطر قدش بود!-
قسمت سیاهتوی لقبش از کجا اومد؟
خب اون باید بخاطر موهای سیاه رنگش وسرتا پا سیاه پوشیدنش توی همون دوره باشه،چیم اون
زمان خجالتی وبی اعتماد به نفس بود احساس بدی راجب بدن خودش داشت وبرای اینکه کمتر
به چشم بیاد لباسهای سیاه میپوشید...درسته که چیم حالا خیلی خیلی تغییر کرده ودیگه راجب خودش
احساس بدی نداره اما هنوز اون به ماهی سیاه کوچولو معروفه ومشکلی هم باهاش نداره.
وی فرد عجیبه گروهه...اون شیطنت خاصی داره،از گاز گرفتن وچک کردن گوشی بقیه بدون اینکه
بدونن خوشش میاد،از بی نظمی متنفره ودوپسر دیگه ارو مجبور میکنه مدام تمیزکاری انجام بدن،از
سگهای عروسکی وخرگوش های پنبه ای خوشش میاد و وقتی جدی میشه که سرش توی لب
تابش باشه،با همه ی اینا زندگی رو هیچوقت سخت نمیگیره،لباس های گشادو صندل میپوشه یه
مجموعه ی بزرگ از انیمه توی لب تابش داره وهروقت بتونه اونها رو تماشا میکنه.
اینا چیزایی نیستن که اون رو عجیب میکنن....قسمت عجیب اون اینه که هرگز ناراحت وعصبانی
نمیشه،شما میتونید لب تاب عزیزش رو بشکنید،انیمه هاش رو پاک کنید ولباس هاش رو قیچی
کنید،اون ممکن نیست گریه کنه یا فریاد بزنه،خب...اون فقط میخنده...اول اون رو مالیخولیا صدا میزدن اما مربی متوجه شد این اسم بدیه پس فقط شروع کرد به صدا کردن اون با لقب کلاهدار
دیوانه.
اگر مربی اون طرفدار دیزنی بوده من نمیدونم اما مطمئنا کلاهدار دیوانه یه لقب خوب برای
لبخندهای همیشگی ومستطیلی اون بودو البته برای کلاه های زیاد ومختلفی که اون تابستون
وزمستون برای بیرون رفتن روی سرش میذاشت.
دلیل بعدی برای این لقب نوع سفر کردنش بود،شاید سبک ترین سفر هارو وی انجام
میداد،تمام زندگی اون شامل لب تابش یه عالمه کابل وسیم وشارژر موبایلش دو دست لباس
زیر برای مواقع فوری یه هودی ویه عالمه کارت بانکی پراز پول ومقداری پول نقد والبته
چاپستیک های نقره ای وعزیزش.
این تمام چیزی بود که وی همیشه همراه داشت تو جابجایی ها باقی وسایل خریداری شده اش
رو یا اتیش میزد یا میبخشید به فقرا.
بعد از این دونفر باید پسر اسیایی رو معرفی کنم،شاید به نظر بیاد اون یه بچه ی حوصله سربره،اما
اون یه مرد با یه زندگی هیجان انگیزه!
کوک سالشه وتوی خونه به خاطر همون دوسال اختلاف سنی همیشه مورد ظلم واقع
میشه،مجبوره بره خرید اونهم وقتی یکشنبه است!مجبوره اشغال هارو بیرون بزاره ورخت هارو توی
حیاط پشتی پهن کنه،چمن هارو هرس کنه وپول سیگار چیم رو بده،زندگی کوچکترین عضو خانواده
همیشه ظالمانه است،میبینید؟!
خب...اونا دقیقا یه خانواده نبودن اما رابطه ی خیلی نزدیکی داشتن،خیلی خیلی نزدیک.
منظورم رو بد برداشت نکنید،اونا صمیمی بودن،مشکلاتشون رو باهم حل میکردن وبه حریم هم احترام میذاشتن،وقتی کابوس میدیدن-منظورم کاملا با چیمه-بقیه اونجا بودن تا با یه لیوان اب یا جوشونده ی طبیعی ویه بغل گرم ارومشون کنن،یا ساعتها به چرت وپرت های هم درباره ی اینکه
ونگوگ چه نقاش بینظیریه گوش بدن واینکه نمیدونن ونگوگ کیه ارو نادیده بگیرن.
زندگی اونا خوب بود....
اما این همه اش نیست،اونها توی گردوندن یه سایت با هم شریک بودن،یه سایت هیجان
انگیز،البته احتمالش زیاده من اینطور فکر کنم وشما...خب احتمالا منزجر میشین.
کیلربانی اسم یه وبسایت به ظاهر فانتزی بود که اونها اون رو اداره میکردن،در وهله ی اول وقتی شما واردش بشید عکس ها ونقاشی های یه نفربا لباس
خرگوش واسلحه به دست،ماهی های سیاه که با تجمع یه شکل عجیب رو بوجود اووردن نقاشی
هایی که یه شکل پنهان دراونها بوجود اومده،طراحی هایی از کلاهدار به سبک گوتیک واز این قبیل
تصاویر دارک که خیلی خیلی باحال به نظر میان رو میبینید.
اما این واقعا چیزی نیست که این سایت انجام میده،توی قسمت جستجو اگر شما عبارت
LLIKYNNUBرو جستجو کنید متوجه میشید این سایت دقیقا چه کاری انجام میده البته اگر
شما بلد باشید به موتور جستجوی دیپ وب دسترسی پیدا کنید.
با جستجوی اون عبارت سایت عکس های دارک فانتزی تبدیل به سایت ارائه ی خدمات
ماشین کشتار تبدیل میشه با عکس های دارک غیر فانتزی...البته اونجا هنوز میتونید خرگوش اسلحه
بدست رو پیدا کنید اما اینبار اون یه ماسک خرگوش با کت وشلوار داره ومشخصه چه کسی رو
کشته،هرپست شامل پنج تا ده عکسه،عکسهایی که از خونه ی مقتول الت قتل اون ماسک
خرگوش که صاحبش بعد از انجام کار داره سیگار میکشه.
شما هیچوقت نمیتونید صورت مقتول هارو ببینید چون این جزو اطلاعات شخصی مشتری
هاست....
درباره ی مشتری ها چیزی نگفتم نه؟
خرگوش قاتل قربانی هاش رو تصادفی انتخاب نمیکنه،حتی اگر اینطور به نظر بیاد!
اگر شما به عنوان مشتری وارد سایت بشید اول باید عضو بشید،عضویت اونجا مثل هر وبلاگ
وسایت دیگه ایه،بعد اونها به تلفن شما یه کد ارسال میکنن وبعد از وارد کردن کد شما به
عضویت رسمی سایت در میاین و میتونین توی بخش درخواست درخواست مرگ کسی رو بکنید.
اون فرد میتونه نامادری یا ناپدری ظالمتون باشه،میتونه عشق سابقتون باشه که با بیرحمی قلب  شما رو شکسته،یا حتی میتونه رقیب کاری شما باشه!
اما توجه کنید که اگر میخواید اون فرد بمیره باید مشخصاتش رو وارد کنید چیزایی مثل شماره ی
تلفنش یا شماره ی کارت بانکیش یا اگر میتونید کد شهروندیش یا عکسش!
فرقی نمیکنه کدوم باشه یکی از اینا برای انجام کارتون کافیه وبعد باید نوع مرگ رو انتخاب کنید،اگر از خون خوشتون میاد میتونید مرگ با چاقو رو انتخاب کنید یا اگر نمیخوایید هیچکس متوجه بشه مرگ  های بی سروصدا رو انتخاب کنید،به هرحال اونجا انیمیشن های کوتاهی وجود داره که نحوه ی کار رو بهتون نشون میده.
مبلغ با توجه به نوع مرگ متغیره،هرچقدر پرسروصدا تر مبلغ بالا تر،چون پاک کردن نشونه ها کار
سخت تری میشه.
بعد از سفارش وتایید پرداخت که با بیت کوی(نوعی واحد پول بدون پشتوانه-ن)انجام میشه به
شما گفته میشه یک هفته تا ده روز دیگه برای شما لینکی به ایمیلتون ارسال میشه.
وقتی لینک رو دیدین کافیه روش بزنید تا فایل تصویری به خودی خود دانلودبشه وبعد شما میتونید
لحظه به لحظه ی مرگ اون شخص رو ببینید همچنین یه فایل زیپ از عکسهای با کیفیت بدون
سانسور چهره ی مقتول الت قتل ومدارک مقتول ومحلی که اونجا به قتل رسیده.
حاال شاید بپرسید کی میتونه اینهمه قتل انجام بده؟
راجب لقب کوک چیزی بهتون گفتم؟!
اون بامزه است واز پس هرکاری برمیاد،اونکار میتونه پختن اسپاگتی گوجه یا کیک تولد باشه یا
میتونه چرخش باله ی مدرنی باشه که چیم انجام میده...
کوک سریع یاد میگیره وعالی انجام میده اما بهتر از همه ی اونها...
اون یه ماشین کشتار متولد شده،انقدر توی اینکار خوبه که ادم رو به این باور میرسونه که مردم
میتونن ژن ادم کشی هم داشته باشن!
اما چیزی که لقب اون رو کامل میکنه لبخند هاشه،اون وقتی جدیه یه مرد گرم وجذاب به نظر
میرسه که برای منظره ی توی تخت عالیه،اما کافیه یه لبخند بزرگ بزنه...بعد اون چیزی نیست جز
یه خرگوش دوست داشتنی که چیم دوستداره موهاش رو به هم بریزه و وی میخواد لپش رو بکشه.
اینا همه ی چیزایی هستن که لقب اون رو تشکیل میدن،بانی قاتل(بانی یه نوعی از خرگوشه
برای همین اسم خاصه و خودش توی متن بکار میره-ن)

Brat bunny killsWhere stories live. Discover now