𝘊𝘩𝘢𝘱𝘵𝘦𝘳 32_ !هدف گمشده

288 28 32
                                    


با برخورد نور خورشید به صورتش، اخمی میکنه و چشم باز میکنه....
چند ثانیه ای طول میکشه تا موقعیتش رو درک کنه.... دیشب بعد از سکسی که داشتن، جونگ کوک آوردش بالا و لیسا از اونجایی که خسته بود، سریع خوابش برد....
جونگ کوک نبود.... یعنی رفته بود بیرون؟.... از تخت پایین میاد.... هودی گشادی که متعلق به جونگ کوک بود، تو تنش بود....
زیر دلش فقط کمی تیر میکشید اما اونقدر نبود که نتونه راه بره.... جلوی آینه می ایسته و به چهره ی خودش خیره میشه.... چقدر عوض شده بود.... چرا حس میکرد داره خودشو گم میکنه؟ شخص تو آینه، کسی نبود که لیسا میخواست بهش تبدیل بشه.... اصلا نبود....
صدای درو که میشنوه، نگاه از آینه میگیره و به سمت در میره.... درو که باز میکنه، با فیلیکس مواجه میشه.... با گنگی نگاهش میکنه که سریع کارتی رو به طرفش میگیره و بعد با تکون دادن سرش، بی توجه به چهره ی متعجب لیسا عقب عقب میره و برمیگرده پایین....
لیسا متعجب به کاغذ توی دستش نگاه میکنه....
" امشب...ساعت ۸ همه چیز تموم میشه...آماده باش! "
حیرت زده، دستش رو جلوی صورتش میگیره.... سریع درو میبنده و بهش تکیه میده.... دوباره و دوباره اون یک جمله رو زیر لب زمزمه میکنه.... مطمئن بود از طرف سرگرده اما.... فیلیکس.... از اول فکر اینجاشو کرده بودن....
سریع به طرف دستشویی داخل اتاق میره و با انداختن کاغذ داخل توالت، سیفون رو میکشه....
یعنی.... امشب.... همه چیز تموم میشد؟!... همونطور که برنامه ریزی کرده بودن؟....

-

_________________________________________

-

× اومد...اومد رئیس...بازیابی شد
هومین با کنار زدن پسر، روی صندلی میشینه.... بین فیلم های بازیابی شده، یکی رو پلی میکنه....
خودشه.... پوزخندی روی لبش نقش میبنده و زیر لب میگه: فکر کردی سرگرد! برگ برنده دست منه
با دیدن دختری که پشت در ایستاده، پوزخندی محو میشه.... همون زمانی که داشت درباره ی جئون جونگ وون با جاسوسشون صحبت میکرد و یه صدایی شنید.... پس درست بود.... واقعا یک نفر اون روز اونجا بود.... اما....
دختر بعد از چند دقیقه برمیگرده و صورتش کامل در دیدرس دوربین بالاسرش قرار میگیره....
نه.... امکان نداشت.... خودش بود؟.... همخوابه ی جونگ کوک؟
هومین حیرت زده روی چهره ی لیسا استپ میکنه و به تصویرش روی مونیتور خیره میشه.... چطور ممکنه؟!.... به چشمهاش باور نداشت.... اون دختر.... لیسا.... در اصل یک افسر پلیس بود؟
دستهاش رو مشت میکنه و بقیه ی فیلم هارو پلی میکنه.... گونگ یو خوب تونسته بود گولشون بزنه.... خیلی خوب.... اما دیگه نه.... دیگه اجازه نمیداد....

_

_________________________________________

_

_ به چی فکر میکنی؟
صدای جنی رو میشنوه و از فکر خارج میشه....
_ چند دقیقس فقط به غذا زل زدی
آهی میکشه و دست جنی رو از روی میز میگیره : یاد اونروز افتادم
_ کدوم روز؟
+ همینجا بود
جنی منتظر بهش خیره میشه و تهیونگ آهسته میگه : روزی که گفتی ازم متنفری و دلت میخواست... منو بکشی
فشار دستش روی دست جنی زیاد میشه و جنی با لبخندی ملایم بلند میشه....
تهیونگ با چشم حرکاتش رو دنبال میکنه که با ظرف غذاش میاد و روی صندلی کناریش میشینه : دیگه به گذشته فکر نکن
+ دست خودم نیست...هنوز باورم نشده تو اینجایی...کنار من
جنی با لبخندی شیرین دست بزرگ تهیونگ رو که دست کوچکش رو در برگرفته فشار میده و میگه : من اینجام و هیچوقت دیگه قرار نیست ترکت کنم
تهیونگ لبخند محوی میزنه و با زدن بوسه ای روی دست ظریف دختر، میگه : همینکارو بکن
جنی با همون لبخند سرشو به شونه ی مرد تکیه میده : از الان تا ابد فقط مرگه که میتونه مارو جدا کنه
تهیونگ لبخندی به حرفهای دلگرم کننده ی دختر میزنه و  با زدن بوسه ای به موهای جنی، چشمهاش رو میبنده....
این لحظات رو تا دو روز پیش حتی خوابشم نمیدید و حالا.... جنی توی بغلش بود.... قشنگ اما ترسناک بود.... یعنی واقعا قرار بود زندگی کنه؟... میتونست؟... جنی پیشش میموند درسته؟... همونطور که خودش گفته بود فقط مرگ میتونست جداشون کنه مگه نه!؟...

-

_________________________________________

-

× پس نفر اول کیم تهیونگه؟
گونگ یو پوزخندی میزنه و به نخست وزیر که این سوالو پرسیده بود، نگاه میکنه : درسته! اون بعد پدرش کسب و کارشو به دست گرفت و برادر ناتیش، یعنی جئون جونگ کوک شریک گندکاریاش بود...اما بیشتر به عنوان یک ماسک برای پنهان کردن خودش ازش استفاده میکنه...و این باعث میشه به یه نتیجه ای برسیم
کیم هه جون، رئیس کل دادستانی کشور دست به سینه روی صندلیش لم میده و میگه : نتیجه مشخصه! برادرش میتونه بزنه زیر همه چیز و بگه بخاطر اجبار تن به این کار داده و با تبرئه کردن خودش، فقط کیم تهیونگ مجازات بشه...
گونگ یو سری تکون میده و میگه : کاملا درسته
دستیار گونگ یو، چوی ووشیک با دستهایی که پشتش گره خوردن میپرسه‌ : پس هدف اصلی ما کیم تهیونگه! نه جئون جونگ کوکی که اسمش همه جا به عنوان رئیس اصلی ثبت شده

_________________________________________

[ᴀ ʟᴏᴠᴇ ᴛᴏ ᴋɪʟʟ]Where stories live. Discover now