38. Dream

266 86 70
                                    

هایی
ممنون ازتون که پارت قبل رو به شرط رسوندین🥺💋
پارت جدید تقدیم به شما
_______________________

روی تخت به آرومی غلت زد. با پلک‌هایی بسته، نفس عمیقی کشید. با لرزی که به تنس افتاد، دستشو دراز کرد تا پتو رو بالاتر بکشه که یهو دستش به جسمی گرم برخورد کرد. گیج و سردرگم، به آرومی پلک‌هاشو از هم باز کرد و از ورای دید تار و لود نشدش به چهره خندونی که در حال تماشاش بود خیره شد. ناباور چندبار پلک زد تا دیدش بهتر بشه و وقتی مطمئن شد شخصی که کنارش روی تخت به حالت نیم خیز دراز کشیده و بهش زل زده بود کیه، نفس توی سینش حبس شد.

- تو.. تو..

لیام همونطور که باریکه نوری روی چشم‌های شکلاتیش رد انداخته بود، سرشو به صورت فرو رفته در بالشت زین نزدیک کرد و با حفظ لبخند درخشانش گفت:

- فکر میکردم حالا حالاها بیدار نمیشی. توی خواب خیلی معصوم و بی گناهی..

اینبار دستشو جلو برد و موهای سرخی که آشفته روی پیشونی زین پخش شده بودن رو به بالا هدایت کرد.

- البته که توی واقعیتم همینی..

زین تنها ناباورانه به لیام خیره شده بود. در حالیکه دیدش به خاطر اشک جمع شده توی چشماش شفاف شده بود، با قورت دادن آب گلوش سعی کرد به خودش مسلط باشه.

- تو چطور اومدی اینجا؟..

لیام با سوال زین با حفظ لبخندش اخم ریزی کرد. همونطور که چونه زین رو نوازش میکرد زمزمه وار گفت :

- منظورت چیه؟ ما تمام دیشبو با هم بودیم.

زین با حرف اون، تازه نگاهش به سینه لخت لیام افتاد که با مارک های بزرگ و سیاهی تزیین شده بود.

- دی-دیشب..؟!

اینبار لیام نزاشت جواب و سوالهای بینشون ادامه پیدا کنه و در حرکتی ناغافل روش خیمه زد. زین با نزدیکی بیش از حدشون تپش قلبش اوج گرفت و حس کرد زبونش توی دهنش سنگینی میکنه. برای چند ثانیه یا شاید هم چند دقیقه در همون حالت به چشم‌های همدیگه خیره موندن. زین به آرومی دستشو جلو برد و صورت و موهای نرم لیام رو لمس کرد. لیام با لمس اون گوشه لبش به نشونه لبخند بالا رفت و نگاهش لطیفتر از قبل شد. موهای کاراملی رنگش انگار بلندتر شده بودن. اصلا آخرین بار کی اونو دیده بود؟ یادش نمیومد. ولی حس میکرد موهاش بلندتر شده...

- لیام...

اینبار با هردو دستش صورت مردی که روش خیمه زد بود رو قاب گرفت. در حینی که قطره اشکی از کنج چشمش آزاد و به سمت گوشش سرازیر میشد، همراه با بازدمش چیزی رو که روی قلبش سنگینی میکرد زمزمه کرد :

Mulish Boy [Ziam]Where stories live. Discover now