۲۵.هم گناه

86 20 9
                                    

-باورم نمی شه اینهمه دروغ به خوردم دادی. باورم نمی شه.

چنگی به موهاش زد و تمام مکالمات بعد از اون روز رو تو سرش تکرار کرد.

-گفتی برای سفر رفته بودیم ژاپن. من و تو.دوتایی. چطور تونستی انقدر راحت تهیونگ رو ول کنی؟

سر جونگ کوک کمی بالا اومد اما هنوزم نگاهش به سرامیک های کف خونه بود.

-می دونم درحقش نامردی کردم ولی باور کن نگرانش بودم. به ته مین سپردم همه ی بیمارستان ها رو دنبالش بگرده. وقتی ما داشتیم برمی گشتیم کره پیداش کرد. تا موقع بهوش اومدنش مدام ازش خبر می گرفتم.

پوزخندی زد و با تمسخر پرسید.

-الان باید تشویقت کنم؟

-من دنبال تشویق نیستم جیمین.من فقط دنبال توام.

لب هاش در تلاش برای نگه داشتن پوزخند می لرزید ولی سخت بود و اینو فقط کسی که صدای معشوقه اش رو انقدر خسته و شکسته بشونه درک می کرد.

دست هاشو مشت کرد تا اراده اش رو جمع کنه. نباید دلش برای این پسر می سوخت. نباید انقدر ضعیف می بود که فقط با یه جمله کوتاه بیاد ولی نگاه جونگ کوک هنوز به پایین بود و توی همین فاصله جیمین دلتنگ دیدن چشم هاش شده بود. چشم های کسی که شیرین ترین دروغ ها رو بدون پلک زدن بهش گفته بود.

-گولم زدی جونگ کوک. من اونموقع با تهیونگ رابطه داشتم. واسه ی خودم زندگی جدید ساخته بودم.من خوش...

-تا کی می خوای به خودت دروغ بگی پارک جیمین؟

عقب کشید. چشم هاشو ریز کرد و با غضب به پسری که حالا سرشو کاملا بالا آورده بود خیره شد.

-چی می گی تو؟

-حقیقت رو.

چیزی توی تن اش می جوشید. باور نمی کرد برای کسی دل سوزونده بود که حالا اینطور با وقاحت حرف می زد و گناه خودش رو گردن اون می انداخت.

-تو کسی بودی که بعد از بهوش اومدنم اون دروغ ها رو گفتی.

-و تو خواستی که باور کنی.

اگه یه روزی از یه ارتفاع خیلی زیاد توی یه اقیانوس عمیق پرتاب می شد شاید نفس کشیدن براش راحت تر از الان می بود.

نگاهش به لب های جونگ کوک بود و خودش رو گول می زد که اون لب ها تکون نخورده. که پسر حرفی نزده.

-می خوای گناهتو بندازی گردن من؟

-چرا ازم نپرسیدی بیمارستان شماره ی من رو از کجا آورد؟ ها؟ چون خودت می دونی. چون من و ول کردی و رفتی. با تهیونگ به قول خودت زندگی جدید ساختی. شماره اتو عوض کردی ولی شماره ی من هنوز توی گوشی ات بود. من هنوز تو لیست تماس اضطراری ات بودم.

فکرش کار نمی کرد. هرچند نیازی به کارکردن هم نبود. نمی تونست جوابی به پسر بده.

-نمی تونی بگی اشتباهی اینکارو کردی جیمین. با همچین دروغی فقط می تونی خودتو گول بزنی. تو بهم فکر می کردی. همه ی روزهایی که توی ژاپن کنار تهیونگ بودی به من فکر می کردی.

An unworthy heartWhere stories live. Discover now