part 11

119 27 16
                                    

یونگی خندید و سری به نشانه‌ی متوجه‌شدن تکان داد.
-باشه. زود بیا صبحانه درست کن من یکم‌خجالت‌ میکشم میدونی..
-باشه بیبی.
یونگی شانه جیوو را تکان داد:
-نونا پاشو، جیمین میگه باید بری کمپانی دیرت نشه.
جیوو با خستگی چشم هایش را باز کرد و روی مبل نشست.
-ساعت چنده؟
یونگی پاسخ داد.
-هفت و نیم.
-لعنتی، باز دیرم شد!
از جایش بلند شد و به سمت اتاقش رفت.
یونگی روی مبل نشست و مشغول گوشی اش بود، وارد صفحه‌ی اینستاگرام هوسوک شد و نگاهی به عکس هایش انداخت.
پوزخندی زد و زیر لب گفت:
-متظاهر کثیف!
*
*
*
هوسوک در دفتر بزرگی نشسته بود. قطعا هرکه از راه میرسید نمیتوانست وزیر لی را ببیند، ولی خب هوسوک هم هرکسی نبود.
هرچند خیلی از دوز و کلک خوشش نمی آمد، اما بخاطر سریع تر انجام شدن کارش کمی پارتی بازی بد نبود نه؟
به همین خاطر خیلی زود وارد دفترش شد و منتظر وزیر بود، دفتر خیلی بزرگی بود، فضا و رنگ بندی اتاق سفید و کرمی رنگ بود، میز وزیر و صندلی های چرمی اطراف شکلاتی رنگ بودند، یک فضای خیلی ساده و اداری.

ماسک سفیدش را بالا تر کشید و کراوات صورمه ای رنگش را تنظیم کرد، چهره اش خنثی بود، حتما به نظر می‌رسید وزیر خوش زبان قطعا با حرف هایش، سر هوسوک را با پنبه خواهد برید، اما هوسوک، اولین کسی بود که به افکارش پوزخند بزرگی زد. او‌ بهتر از هرکسی نقش بازی کردن را بلد بود!

هوسوک در حال حاضر تنها بخاطر یک چیز حرص میخورد و او چیزی نبود جز موهای قرمز رنگش، که شاهکار خواهر عزیزش بود.
نفس عمیقی با تاسف برای خودش کشید، و فکر کرد چرا در این چند روز دوباره موهایش را مشکی نکرده بود؟ درگیر سرزنش خودش بود که در باز شد و توجه هوسوک به مردی که کت و شلوار آبی نفتی ای پوشیده بود جلب شد، مرد با لبخند سمت هوسوک آمد و هوسوک از جایش بلند شد. مرد با لبخند دستش را دراز کرد و گفت:
-وزیر لی هستم، از دیدنتون خوشحالم پروفسور جانگ، منتظرتون بودم.
-همچنین.
هوسوک با لبخند دستش را فشرد، البته چهره اش به وضوح متعجب بود و در دلش فریاد میزد"امکان نداره، تو نمی‌تونی وزیر لی باشی!"

یعنی هوسوک یا هر فرد دیگری، وزیر کشورش را نمیشناخت؟ قطعا اینطور نبود.
وزیر سمت میزش رفت و نشست. ماسکش را برداشت و در سطل کنارش انداخت. هوسوک دیگر بیشتر از این نمیتوانست تعجب کند، آن وزیر مو سفید و پیری که همیشه میدید، کجا بود!؟ اینجا تنها یک پسر جوان کت شلواری، که به ظاهرش میخورد فقط بیست و سه یا بیست و چهار ساله است بود، چشم هایی درشت و مشکی، لب هایی باریک و گوش هایی که گوشواره بهشان اویزان بود، پیرسینگ های بالای ابرویش، دست سمت راستش که تتو شده بود و واضح بود این تتو ها تا زیر آستین کتش هم ادامه داشت و البته موهایی بنفش رنگ.. واضح بود که حتی از هوسوک کوچک تر است!
وزیر که چهره متعجب هوسوک را دید خندید و گفت:
-میدونم به چی فکر میکنید پروفسور، ما قبلا باهم دیدار داشتیم، البته با بدلم!
سکوت هوسوک را که دید ادامه داد:
- در رسانه ها و جاهای عمومی بدلم خودشو نشون میده، خب این کار کاملا قانونیه، جز افراد نزدیکم کسی چهرمو ندیده، البته حالا بجز شما. در هرصورت.. من وزیر لی هستم، لی جونگکوک!
هوسوک‌ که دیگر تا ته ماجرا را فهمید با چهره و لحنی عادی پرسید:
-حتما نگران جونتون‌بودید که اینکارو کردید و البته حق داشتید، و برام سوال شده که بعد از این همه محافظه کاری الان چرا چهرتونو بهم نشون دادید؟ این یکم ریسک نیست!؟

𝐌𝐨𝐨𝐧 & 𝐒𝐮𝐧 |𝐒𝐨𝐩𝐞, 𝐊𝐨𝐨𝐤𝐌𝐢𝐧Where stories live. Discover now