𝕽𝖚𝖓𒆜༻🅴17🧸

3.8K 654 509
                                    

تعریف کرد ، تمام ماجرا رو برای جئون جونگکوک که تن برهنه‌اش رو در آغوش گرفته بود تعریف کرد تا اون بار سنگینی که تمام این مدت تنهایی به دوش می‌کشید از روی شونه‌هاش برداشته بشه.

جونگکوک هنوز هم توی بوسیدن حرفه‌ای‌تر از تهیونگ عمل می‌کرد و اجازه نمی‌داد لحظه‌ای پسر کوچیک‌تر سکان داره بوسه‌ی عمیق و پر از عشقشون باشه و اون رو هدایت کنه.

تهیونگ رو روی تخت خوابوند و روش خیمه زد ، در حالی که اجزای صورت پسر و گردن رو عمیق و با آرامش می‌بوسید لب‌زد: این چند وقته به جز عکاسی دیگه چیکار کردی؟!

تهیونگ لبخند احمقانه‌ای روی لب‌های سرخش نشوند چون نمی‌دونست دقیقا باید چه جوابی به سوال جونگکوک بده.

باید بهش می‌گفت سفت و سخت مشغول یادگیری اشپزی بودم ولی علاوه بر اینکه پیشرفت نکردم حتی بدتر هم شده‌ام و می‌تونم فقط با یه قابلمه آبگوشت دو پیازه همه‌ رو بفرستم ملاقات ایزد منان؟!

باید می‌گفت رفتم کلاس زبان اما چون کارم خیلی خیلی خیلی خوب بوده انداختنم بیرون و الان می‌تونم طوری دستور زبان انگلیسی رو مورد عنایت قرار بدم که حتی یکی که انگلیسی زبان مادریشه هم از حرف‌هام سر درنیاره؟!

یا نکنه باید به این موضوع که دو سه‌بار به پیشنهاد جیمین رفته بوده سر قرار از پیش تایین شده با چندتا دختر خوشگل که از دم داف اینستاگرام بودن -بعضی‌هاشون هم چنل‌های بزرگ یوتیوب رو اداره می‌کردن- اشاره می‌کرد؟!

اگر تمام این‌ها رو تعریف می‌کرد شاید جونگکوک به اتفاق‌هایی که برای دوست پسرش افتاده بود می‌خندید اما تهیونگ مطمئن بود اگر درمورد قرا‌های از پیش تایین شده‌اش به جونگکوک چیزی می‌گفت اون مرد تهیونگ رو زنده‌اش نمی‌گذاشت.

جونگکوک که همچنان منتظر جواب بود آروم دندون‌هاش رو روی استخون ترقوه‌ی تهیونگ فرو کرد و اخ پسر بیچاره رو در آورد ، بی‌اینکه لب‌هاش رو از پوست سر شانه‌‌ی پسر فاصله بده با صدای خش‌دار شده‌ای لب‌زد: جواب.

از بین تمام ویژگی‌هایی که جونگکوک داشت دو چیز تهیونگ رو به شدت می‌ترسوند و از لحظه‌ی شروع رابطه دائما آرزو می‌کرد کمتر باهاش رو به رو بشه.

اولین چیزی که تهیونگ به شدت ازش می‌ترسید عصبانیت جونگکوک بود. اون هم به این خاطر که وقتی پسر بزرگ‌تر عصبی می‌شد تا لحظه‌ای که خشمش آروم نمی‌گرفت تهیونگ رو رها نمی‌کرد -چون همیشه‌ی خدا تهیونگ یه گندی میزد و اعصاب نداشته‌ی پسر بزرگتر رو لگد مال می‌کرد.

جونگکوک وقتی عصبی می‌شد دست‌های تهیونگ رو به تاج تخت می‌بست ، روی پسر کوچیک‌تر خیمه می‌زد و تا لحظه‌ای که خشمش بخوابه وحشیانه و گاهی با آرامش عجیبی تهیونگ رو می‌بوسید.

RUN║KOOKVWhere stories live. Discover now