𝕽𝖚𝖓𒆜༻🅴02🧸

8.5K 1.3K 1.2K
                                    

کلاغ چندبار نکش رو به پنجره کوبید که باعث تولید صدای آزار دهنده و گوش خراشی شد.
اون پرنده ی احمق خوب بلد بود سر صبح کرم بریزه و برینه به ارامش و اسایش مردم.
تهیونگ بیشتر خودش رو توی جایی که بود غرق کرد و زیر لب فحشی به کلاغ زشت داد.

+پدر سکه زشتِ بد ترکیبِ مادر به خطا. گمشو

با صدای گرفته‌اش کلماتش رو ادا کرد ولی باز هم اون کلاغ به شیشه ضربه زد. توانایی این رو داشت که بره و سر اون احمق رو از تنش جدا کنه و ازش کبابِ یا کلاغ بریون درست کنه.

_پسر جون بهتره بلند شی.
دیگه داری حوصله‌ام رو سر میبری.

جونگکوک که از دیشب به لطف حرکات غیرقابل پیش‌بینی کیم‌تهیونگ نتونست پلک رو هم بزاره با صدای عصبی تقریبا غرید و کمی خودش رو از اون دور کرد.

شاید اگر هر کس دیگه‌ای جای جونگکوک بود وقتی تهیونگ با زانو چند بار به نقطه‌ی حساسش فشار وارد می‌کرد ، بلند فریاد می‌زد ، تمام استخون‌های تهیونگ رو خورد می‌کرد و یا همون زیر تخت اون بچه رو با هر سختی که بود توی خواب و بیداری به فاک می‌داد.

اما جونگکوک نتونست. چرا؟!
دلیلش میتونه شبیه چیزی مثل علاقه باشه؟!

از این خبرها نبود.
تنها دلیلی که تهیونگ شب گذشته تونست جون سالم به در ببره حضور خانواده‌ی‌کیم و جئونی بود که تا همین ده دقیقه پیش توی خونه بودن و انگار قصد رفتن نداشتن.

اولش انقدر از تکون خوردن‌خای پسر توی اغوشش کلافه شده بود که میخواست بیخیال بشه و جانا و تهیونگ رو تحویل بده اما وقتی صدای اقای‌کیم و پدرش رو شنید که راجب قتل عام کردن تهیونگ ، جانا و خودش صحبت میکردن  کاملا فهمید که برای انجام هر کاری دیگه خیلی دیر شده و هیچ فرصتی برای جبران باقی نمونده.

واقعا نمی‌دونست چرا آخرین لحظه -که جانا باید چند چند پله‌ی مونده رو طی می‌کرد تا به جایگاه برسه- باید همچین ایدهٔ مسخره‌ای به ذهنش برسه و با دست بزنه پسر مردم رو بیهوش کنه ، جنازش رو روی دستاش بلند کنه و پا به فرار بذاره.

تهیونگ با شنیدن صدای مرد ، چشم‌هاش تا آخرین حد گرد شدن. میخواست از جاش بلند بشه اما مثل اینکه کاملاً یادش رفته بود کجاست و نتیجه‌ی این فراموشی هم برخورد محکم جمجمه‌اش با میله‌های اهنی زیر تخت بود.

اخ بلندی کشید و شروع به ماساژ دادن سرش کرد.
به خاطر این ضربه کاملا خواب از سرش پرید.

جونگکوک آه‌ی از سر بیچارگی کشید و سرش رو از روی تأسف تکون داد. لحظه‌ای بعد خودش رو از زیر تخت بیرون کشید ، سر پا ایستاد ، لباس‌هاش رو توی تنش مرتب کرد و کمی تکوندشون تا اگر خاک گرفتن تمیز بشن.

وقتی برای هدر دادن نبود.

سمت کمد رفت و بعد از تقه‌ای که به در زد در کمد رو باز کرد اما از اونجایی که جانا به در کمد تکیه داده بود با باز شدن در نزدیک بود پخش زمین بشه اما جونگکوک خواهرش رو بین زمین و آسون گرفت.

RUN║KOOKVWhere stories live. Discover now