میز غذاخوری دوازده نفره به طرز عجیب و معجزه آسایی توی آسمون تاریک شب به پرواز درامده بود ولی هیچ کدوم از کسایی که روی صندلیهای اطراف میز جاگرفته بودن حتی برای لحظهای توجهای به این موضوع مهم و کمی ترسناک نشون نمیدادن ، این موضوع شامل کیم تهیونگی که با قرار گرفتن توی ارتفاع یک متری زمین از ترس خودش رو خراب میکنه هم میشد ؛ اون همه شجاعت رو از کجا آورده بود؟!
روی صندلی نرمی نزدیک به مرد ناشناسی جا گرفته بود و در کمال آرامش استیک نیمه پختهاش رو با کارد و چنگال تیکه تیکه میکرد و توی دهنش میذاشت ؛ خوب میجویدش و گه گاهی با دستمالِ کنار دستش دور دهنش رو -که اصلا کثیف نشده بود- تمیز میکرد.
حتی یادش نبود آخرین باری که انقدر متمدنانه غذا میل کرده بود دقیقا به چه زمانی بر میگشت. خب یکم عجیب بود -حتی برای خودش- چون اون همیشه مثل یه خرس گرسنه که انگار تازه از خواب زمستونی بیدار شده به جون غذاهای سر میز میفتاد و حتی آخر سر بشقابها رو هم لیس میزد.
زیر چشمی نگاهی به آدمای اطرافش که همگی چهرههاشون به وضوح دیده نمیشدن انداخت و وقتی توجه کسی رو روی خودش ندید با دوتا دستش به استیک چنگ زد و شروع به خوردن کرد.
خون از لب و لوچش میچکید.
گوشت رو حتی بیشتر از قبل بین دستهاش فشرد تا خون بیشتری ازش بچکه.
انگار همه با این کار جرئت پیدا کرده بودن چون همشون دقیقا عین کار تهیونگ رو انجام دادن و با وحشیگری شروع به خودن غذاشون کرد.
ناگهان با شنیدن صدای ضعیفی که اسمش رو صدا میزد دست از خوردن کشید و به اطرافش خیره شد.
با ندیدن شخصی که صداش میزد ، دوباره شروع به خوردن غذا کرد اما مدت زیادی نگذشت که دوباره اون صدا رو شنید.
این بار دقیقتر به اطرافش نگاه کرد.
در لحظهای دیگه خبری از میز غذاخوری پرنده و استیک خونی بین دستهاش نبود.
جیمین با لباس سنتيه صورتی رنگی از ناکجا آباد پیداش شد.
چوب بلندی رو توی دستش گرفته بود و داشت خرامان خرامان به سمت تهیونگ میدوید.قبل از اینکه به تهیونگ برسه بلند بلند داد زد : اومدم باکرگیتو بگیرم.
تهیونگ با شنیدن این حرف میخواست فرار کنه اما در لحظه با گرفته شدن دوتا دستش و اسیر شدن بین چند نفر توان حرکت کردن ازش گرفته شد.
جیمین هنوزم داشت به سمتشون میدوید.
تهیونگ خودش رو تکون میداد تا از دست اون دو نفر فرار کنه و علاوه بر اون جون کونش رو نجات بده و باکرگیشو برای جونگکوک نگه داره.
YOU ARE READING
RUN║KOOKV
Fanfiction[فرار از مراسم ازدواج/𝙍𝙐𝙉 𝙁𝙧𝙤𝙢 𝙢𝙖𝙩𝙧𝙞𝙢𝙤𝙣𝙮]🧸 «کیمتهیونگ و جئونجانا قرار بود به خواست خانوادههاشون با هم دیگه ازدواج کنن. همه چیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه که پای برادر عروس به ماجرا باز شد » ☛𝑾𝒆𝒍𝒄𝒐𝒎𝒆 𝑻𝒐 𝑭𝒐𝒙𝒊𝒏𝒔𝒊�...