🔞گروگان Hostage🔞

part : 24

شب گذشته به هیچکس روی خوش نشون نداده بود...
دی او از درد پایین تنه و کمرش رنج میبردو کای از کار وحشیانه ای که با پسر مورد علاقش انجام داده بود!
چانبک طبق روال همیشگی از سرو کله هم پریدن دلخور بودنو هونهان به دنبال راهی برای زندگی بی دغدغه کنار هم، هردوی اونا میترسیدن..... سهون مطمعن بود که
هیچوقت نمیتونه از جونگ بگذره حتی اگه لوهان واسطه ای برای متوقف کردنش بشه و لوهان میخواست فقط یکم بیشتر کنار گروگانگیرش زندگی کنه و موانعی که انتظار همه اونا رو میکشید باعث جدا شدن اون دو نفر نشه!‌ ‌خیلی سخت بود براش....درسته...اون توی این چند ماه سختیای زیادی کشیده بود،از دزدیده شدنش توسط آیرین گرفته تا رازهای نهفته ای که به طرز وحشتناکی برای همه آشکار شده و لوهانو شکننده ترو عاشق تر از قبل کرده بود.
سکوت آزار دهنده ای بینشون حاکم بود،چانیول روی میز غذا خوریو بکهیون روی کاناپه نشسته بودنو هیچ کدومشون حرف نمیزدن.چانیول برعکس بکهیون که خیلی جدی تکیه داده بود،سرجاش وول میخورد انگار چیزی این وسط اذیتش میکردو اون پسر قد کوتاه و
کیوتی بود که کاملا ظاهر جدیشو حفظ کرده بود!براش سخت بود که نتونه اون لعنتی رو بغل کنه،شاید بهتر بود یکم باهاش نرم تر حرف میزد چون تا جایی که یادش میاد تو رابطشون اگه بعضی از جاهاشو فاکتور میگرفت،
هیچ رفتار خوبی باهم نداشتنو به قول لوهانو سهون مثل سگو گربه به جون هم میفتادن،با لبای آویزون از میز پایین اومدو به سمت بکهیون که حالا دستاشو توهم قفل کرده و کمی به پایین خم شده بود رفت.روکاناپه نشست
ولی بکهیون یک ذره هم جابه جا نشد،انگشت اشارشو به صورت بکهیون چسپوندو فشارش داد،بکهیون برگشتو با تعجب نگاهش کردو دوباره سرشو پایین انداخت،چانیول دیگه کلافه تر از قبل شده بود:

_یااا تو منو مثل سگ گاز گرفتی اونی که باید قیافه بگیره منم نه تو....

_فقط دست از سرم بردار....و بخاطر دستت معذرت میخوام

_برا چی تیریپ جدیت گرفتی به خودت....ها چته؟؟؟

بکهیون خواست بلندشه ولی چانیول محکم مچشو گرفتو سرجاش نشوند:

_من اخلاق تندمو نمیتونم عوضش کنم اینم نمیتونم تحمل کنم که یکی بخواد اینجوری سرد رفتار کنه باهام...