part 7

506 96 10
                                    

 آیرین

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

آیرین

همه شب سختی رو پشت سر گذاشته بودن،مادر لوهان با فکر تک پسرش تا صبح نخوابیده بودو جونگ تو فکر راه حلی برای نجات پسرش،لوهان بعد از برگشتش به ویلا با کلی گریه تو بغل سهون خوابش برده بود،سهون برای اولین بار تو زندگیش حوصله به خرج داده و لوهانو تحمل کرده بود تا باهاش با ملایمت رفتار کنه و رو مبل به خواب رفته بود،بکهیون هم با تنگی نفسی که فوبیا عاملش بود به زور خواب به چشماش اومده بود،و چانیول فقط دوساعت خواب درستوحسابی داشت.

با نور خورشید چشماشو باز کرد، سرشو که برگردوند بکهیونو دید که مثل جن بالا سرش نشسته بود، تقریبا داد کشیدو کمی جا به جا شد

_صبح بخیر

_اینجا چه غلطی میکنی

_هی بهت گفتم صبح بخیر

_خب الان چیکارکنم؟

بکهیون چپ چپ نگاش کرد

_هیچی بیا اینارو بگیر

چانیول به کاغذی که بکهیون سمتش گرفته بود خیره شد

_این چیه

_لیست آدمایی که قراره حسابشونو برسیم

_وات؟؟

بکهیون سمتش رفتو دستشو گرفت

_پاشو دیگههه

_وایسا ببینم چه آدمایی چی داری میگی

چانیول برگه رو از دستش گرفت

_چی؟‌آقای چو دبیر شیمی،آقای چانگسو دبیر فیزیک... اینا چین

_اینا منو خیلی اذیت کردن،همش به خاطر درس نخوندنام سرزنشم میکردن،تازه این اولیه یه بار نه پنج بار از کلاس پرتم کرده بیرون
چانیول با دهن باز به بکهیون خیره شده بود

_چیه خب

_بچه تو سابقت از من خرابتره فک کنم

_حالا هرچی...حالا که با یه خلافکار یجا گیر افتادم میخوام کمی خلافو تجربه کنم، کمکم میکنی یا نه؟

_نه

_چرااااا

_حوصله این بچه بازیا رو ندارم

🔞گروگان Hostage🔞Where stories live. Discover now