part 8

513 87 6
                                    

_داری چه غلطی میکنی

Ops! Esta imagem não segue as nossas directrizes de conteúdo. Para continuares a publicar, por favor, remova-a ou carrega uma imagem diferente.

_داری چه غلطی میکنی

جک سرشو بلند کردو لوهان با فکر اینکه نجات پیدا کرده به سهون خیره شد.

_ق..قربان...

لوهان به سمتش دوید

_سهون

_داشتی چه غلطی میکردی

_چی؟ مگه ندیدی؟

_آره دیدم توی عوضی..

سهون انگشت اشارشو به سمتش گرفت

_تو فقط یه گروگانی...یه زندانی... چطور جرأت کردی...

سهون از شدت عصبانیتو مستی تسلطی رو حرفاش نداشت

_نه..نه اشتباه برداشت کردی سهون

سهون به سمت جک رفتو با لگد زد تو شکمش و جک به شدت با دیوار پشت سرش برخورد کرد

_و اما تو گمشو برو پایین باهات کار دارم

جک میدونست چه فاجعه ای قراره دامنگیرش بشه وگرنه اوه سهون که به روانی بودن شهرت داشت هیچوقت اینطوری عصبی نمیشد

_ق...قربان

_گمشوووو

جک با لرزش خفیفی که تو کل وجودش رخنه کرد از اونجا دور شد
لوهان با وحشت به سهون خیره شد

_سهون

سهون با قدمای بلند به سمت لوهان رفت دستشو گرفت و با خودش کشید.لوهان با گریه سعی میکرد بهش توضیح بده:

_سهون بخدا داری اشتباه فکر میکنی

_خفه شو فقط خفه شووو

***

سهون لوهانو کشون کشون به آشپزخونه آوردو داخل هلش داد.لوهان نمیدونست آدم عصبی و خطرناک روبه روش میخواد چیکار کنه.سهون شیر آبو باز کردو سر لوهانو پایین آورد و با دستش لباشو پاک کرد،یه جوری لباشو پاک میکرد که انگار نجس شدن!

_چ..چیکار میکنی

بعد اینکه احساس کرد تمیز شدن،لباشو محکم رو لبای لوهان کوبوند....
چشمای لوهان با این حرکت گرد شدن اون انتظار تیکه تیکه شدن یا با گلوله سوراخ شدن از طرف سهونو داشت ولی همه چی بر خلاف تصوراتش اتفاق افتاده بود!
حتی سهون خودشم نمیدونست داره چیکار میکنه،اون میخواست چیو ثابت کنه؟
لبای خیس لوهان بین لبای سهون گم شده بود،سهون حتی نفس کشیدنم یادش رفته بود،با تمام ولعی که تو وجودش بود لباشو مک میزد،تو زندگی که داشت خیلیا رو از رو هوس بوسیده بود ولی این لبا....طعمی که تا به
حال لبای هیچ دخترو پسری از خودشون نشون نداده بودن.لوهان تصمیم گرفت فقط چشماشو ببنده و طبق خواسته سهون و تا حدودی خواسته خودش پیش بره.

🔞گروگان Hostage🔞Onde as histórias ganham vida. Descobre agora