part :23

361 57 28
                                    

چانیول سرشو به دیوار پشت سرش کوبوند و چشماشو با حرص بست

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


چانیول سرشو به دیوار پشت سرش کوبوند و چشماشو با حرص بست

_چانیولااااا....برا چی همچین میکنی؟

_ببند درو....

بکهیون نگاهی به در اتاق انداخت:

_در که بستس

چانیول سرشو دوباره به دیوار کوبوند:

_در گاله رو گفتم...دهنتو ببند....

بکهیون دستشو رو دهنش گذاشت:

_خیلی بیشعوری....چرا همچین میکنی؟

_از اولشم نباید میزاشتم بری....

_مشکلی پیش نمیاد....

چانیول یقه بکهیونو گرفتو به سمت خودش کشید:

_فقط خفه شو بزار ببینم چه گلی به سرم میگیرم....

بکهیون اخم کردو یقشو از دست چانیول آزاد کرد.کای وارد اتاق شد:

_چی شده

چانیول بلند شدو کایو به دیوار کوبوند:

_هیچ معلومه داری چه غلطی میکنیییی؟

کای با بیحوصلگی سرشو تکون داد:

_چه مرگته

_برای چی بکهیونو وارد بازی کردی؟ برا چی خط قرمزمو رد کردی هاااا؟؟

_اتفاقی براش نمیفته حواسم هست....

بکهیون دستشو رو بازوی چانیول گذاشت:

_من چیزیم نمیشه چان...

چانیول دوباره یقه بکهیونو گرفتو بالا کشید، بکهیون خودشو رو انگشتای پاش نگه داشت تا نیفته:

_برو بیرون درم پشت سرت ببند!!!

بکهیون سریع اتاقو ترک کرد.

_بکهیونو جاسوس هر دو طرف کردی؟؟؟ نمیدونی ممکنه تو چه خطری بیوفته؟؟

کای موهاشو بالا دادو نچی کرد:

_کری نمیشنوی میگم اتفاقی براش نمیفته من مراقبشم...

_منم دوسپسرشم.....و نمیزارم هر غلطی که میخواین بکنین...

🔞گروگان Hostage🔞Where stories live. Discover now