part 16_17

364 61 6
                                    

قطره های اشک یئون با یادآوری زخمای دستو لب لوهان پایین میریخت،واقعا دلش شکسته بود اون از دنیا فقط لوهانو جونگو داشت،ثمره زندگیش معلوم نبود الان کجاست،چی میخوره اذیتش میکنن؟آخه با این همه ثروت جونگ اون کار میکرد؟

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


قطره های اشک یئون با یادآوری زخمای دستو لب لوهان پایین میریخت،واقعا دلش شکسته بود اون از دنیا فقط لوهانو جونگو داشت،ثمره زندگیش معلوم نبود الان کجاست،چی میخوره اذیتش میکنن؟آخه با این همه ثروت جونگ اون کار میکرد؟

_آخه چرا باهام بر نگشتی.....؟

_کی باهات برنگشت؟

یئون با دیدن جونگ سریع اشکاشو پاک کرد

_ه...هیچی

جونگ رو مبل نشست و مرموزانه به همسرش خیره شد:

_یئون هیچوقت بهم دروغ نگو خب؟

_من...منظورت چیه چرا باید بهت دروغ بگم؟

_بدون بادیگارد کجا رفتی؟لوهانو از دست دادم تو هم میخوای یه داغ دیگه تو دلم بزاری؟

_فق...فقط یه کار خصوصی داشتم...درضمن ما لوهانو از دست ندادیم....نگو که دیگه دنبالش نمیگردی!

جونگ چشماشو بستو سرشو به مبل تکیه داد:

_همه جا رو دنبالش گشتم اون پسر لعنتی هیچ ردی از خودش بجا نزاشته خیلی زرنگه درست مثل پدر عوضیش!

*☆*☆*

لوهان بیشتر از نیم ساعت دستاشو زیر بغلش زده بودو با اخم روی مبل نشسته بود تا شاید سهون نظرش عوض شه و با برگشتن به سر کارش
《چیدمان دکور باغ و ویلا برای مهمونیای شبانه》

موافقت کنه ولی انگار که لوهان برای سهون وجود خارجی نداشت یا مثل یکی از وسایلای اتاقش بودو همچنان پشت میز کارش نشسته و مشغول کار با لپتاپش بود،لوهان دیگه داشت از این همه بی اعتنایی سهون دیوونه میشد از وقتی بحث بیرون رفتن از ویلا رو پیش کشیده و با نعره سهون ساکت شده بود هیچ حرفی بینشون ردو بدل نشد!
لوهان میدونست اگه یه هفته هم بگذره سهون سر صحبتو باز نمیکنه از نظرش اون یه لعنتی مغرور بود و خیلی راحت میتونست ظاهرشو ریلکس حفظ کنه درست بر عکس خودش!بنابرین با در ماندگی لباشو آویزون کردو از روی مبل بلند شد و به سمت سهون رفت،میزو دور زدو درست کنار سهون ایستاد و به لپتاپ خیره شد ،هیچ چی از چیزایی که توسط سهون تایپ میشد سر در نمیاورد اگه جرعتشو داشت لپتاپو بر میداشت و تیکه تیکش میکرد تا توجه سهونو تمامو کمال برای خودش داشته باشه بدونه اینکه حرفی بزنه پاشو رو زانوی سهون گذاشت تا بتونه رو میز بشینه،بعد رو شکم،روی لپتاپ دراز کشید و سهون مجبور شد دست از تایپ کردن برداره،شلوار مردانه سهون که از دورم میشد مرتب بودنو خط صافش رو که توسط اتو ایجاد شده بود دید،حالا توسط کفش لوهان خاکی شده بود لوهان برگشتو با یه لبخند ملیح و حرص درار به سهون خیره شد ولی وقتی دید سهون گوشیشو در آورده و باهاش ور میره تا بهش نگاه نکنه از شدت حرص خوردن سرخ شد،از روی لپتاپ بلند شدو رو میز رو به روی سهون نشست و ایندفعه هر دو پاشو رو زانوهای سهون گذاشت....سهون همچنان بهش بی توجهی میکردو این برای لوهان بدتر از شکنجه بود!

🔞گروگان Hostage🔞Where stories live. Discover now