part 5

528 114 11
                                    

بالاخره نگاهشو از پیتزا گرفت،از پله ها بالا رفت تا به اتاق بکهیون برسه،با مشت کوبید به در:

_باز کن ببینم این درو

جوابی نشنیدو این بیشتر حرصشو درآورد

_مگه کریییی،میگم باز....

در با صدای آرومی باز شدو چانیول با چشمای قرمز بکهیون روبه رو شد.

_چی میخوای

_چت شد یهو،اون فقط یه شوخی بود

_هه،شوخی؟؟؟ترسوندن اینو اون برات شوخیه؟

_اوکی متاسفم برو پایینو پیتزاتو بخور

_چیشده که یهو مهربون شدی!اصلا گشنم نیست

_اح بابا لیاقت نداری،گمشو هرکاری میخوای بکن رو دادم بهت

اینو گفتو به اتاق خودش رفت

_بداخلاق بیشعور طلبکارم هست

با اخم نگاهی به اینور اونور انداختو آروم از پله ها پایین رفت.بوی آشنا میومد:

_واااییی مارادوناااا

مارادونا پیتزای موردعلاقش بود.به سمتش هجوم بردو تقریبا تیکه پارش کرد

_اوه اوه میبینم که یکی اینجا اصلا گشنش نیست

با صدای چانیول پیتزا تو گلوش گیر کرد، نه پایین میرفت نه بالا میومد،شدیدا به سرفه افتاد،چرا اون لعنتی همیشه مثل جن ظاهر میشد؟!

_اووو...مردی؟

چانیول سریع به سمت یخچال رفتو بطری آبو درآورد،درشو بازکردو دهن بکهیونو تو دستاش گرفت و سعی کرد آبو بریزه توش.
بکهیون با دهن پر و در حین خفه شدن سعی کرد حرف بزنه

_ی..یاا..یاا...نکننن

دهنشو بزور از بین دستای چانیول جدا کرد و همون لحظه بالا آورد

_هی..خوبی؟؟

بکهیون برزخی نگاش کرد

_چ..چیه؟؟

_تو آدم نیستییی؟؟؟وقتی یکی خفه میشه آب میریزن تو دهنش که بیشتر خفه شههه؟؟؟؟

_من از کجا باید بدونم،خواستم جسد نشی فقط آیییش.... ببین چه بلایی سرخونه زندگیم آورد،گندت بزنن باشه؟؟

بکهیون بدون اینکه نگاهی به گندکاریش بندازه به سمت پیتزاش رفت

_داری چه غلطی میکنی؟

_نمیبینی دارم پیتزا میخورم؟

چانیول به سمتش هجوم بردو یقشو گرفت و پرتش کرد همون جایی که بالا آورده بود

_میرم بیرون،فقط کافیه وقتی برمیگردم اثری از این شاهکار هنریت باقی مونده باشه،اون موقع میدونم باهات چیکارکنم.

🔞گروگان Hostage🔞Where stories live. Discover now