37

290 58 40
                                    

chapter 37

شاید مسیر هتل نیم ساعت بود ولی برای من یک ساعت گذشت.انقدر دلم میخواستش و منتظر بودم برسیم که دیگه نمیتونستم جلوی خودمو بگیرم.توی آسانسور بودیم تا به طبقه سوییتمون برسیم.اگه دوربین های لعنتی آسانسور نبودن الان داشتم میبوسیدمش!

بلاخره رسیدیم به طبقه دهم.به محض اینکه وارد سوییت شدیم و خیالم راحت شد هیچ دوربینی نیست،محکم چسبوندمش به در و در با صدای بلندی بسته شد و صدای ناله آروم لیام به گوشم رسید.هول کرده گفتم:دردت اومد؟

اخماشو تو هم کشید و گفت:کمرمو به فاک دادی میپرسی دردم اومده؟

به قیافش که به نظرم بامزه شده بود لبخندی زدم در حالی که به طرف لباش میرفتم گفتم:هوم مطمئنم اونقدرا هم دردت نگرفته لیوم

با کوبیدن لبام رو لباش اجازه حرف زدن رو بهش ندادم.لباش رو بین لبام اسیر کرده بودم و میمکیدم و زبونمو روشون می‌کشیدم.دستمو بالا اوردم و دو طرف صورتش گذاشتم و کمی فشار دادم تا دهنشو باز کنه.دهنشو باز کرد و من زبونمو با کنجکاوی داخل دهنش میچرخوندم.

دستمو از رو صورتش برداشتم و به طرف دکمه هاش بردم.شروع کردم دونه به دونه بازشون کردم و پیراهنش رو از روی سرشونه هاش به پایین کشیدم.حریصانه دستمو جای جای عضلات برجسته و سکسیش میکشیدم و از لذت حس کردنشون زیر انگشتام،ما بین بوسه هوم میکشیدم.

همون‌طور که همدیگه رو میبوسیدیم،دستامو پشت کمرش بردم و از در فاصله ش دادم و به طرف تخت هدایتش کردم.خواستم روی تخت بندازمش که تو یه حرکت چرخید و حالا من روی تخت بودم و اون روی تنم خیمه زده بود.اخمامو تو هم کشیدم و گفتم:هی!قرار بود من تاپ باشم!

دستشو رو چونش گذاشت و قیافه متفکری به خودش گرفت و گفت:من که یادم نمیاد قراری گذاشته باشیم

وزنشو روی من ننداخته بود و تونستم سریع از زیر دستش در برم و تا بخواد به خودش بیاد ساعدم رو روی کمرش گذاشتم و با یکم فشار روی تخت دراز شد.چون انتظار این حرکت رو ازم نداشت،تک خنده ای از روی تعجب کرد.نیشخندی زدم و سرم رو نزدیک گوشش بردم و گفتم:قرار از همین الان گذاشته شد لیوم!

و با نوک زبونم زیر گوشش رو لیس زدم.با حس اینکه مور مورش شد تک خنده ای کردم.پاهامو روی تخت دو طرف کمرش قفل کردم و وقتی مطمئن شدم نمیتونه تکون بخوره و دوباره منو بندازه زیرش،بالا تنم رو از کمرش فاصله دادم و بعد باز کردن دکمه هام،پیراهنم رو از تنم در آوردم و پایین تخت انداختمش.

لیام بی صدا از گوشه چشم حرکاتمو دنبال میکرد.یکم برام عجیب بود که راحت قبول کرده بود من تاپ باشم.با لیامی که شناخته بودم فرق داشت و نمیدونستم این تغییر خوبه یا بد.

بدنشو تکون داد و سعی کرد بین پاهام بچرخه تا به پشت بخوابه.پاهامو یکم از کمرش فاصله دادم و وقتی چرخید،اشاره دادم که خودشو رو تخت بکشه بالاتر.در حالی که بالاتر می‌رفت دست منو کشید و چون انتظارشو نداشتم،تقریبا روش افتادم.

Fall(Completed)Where stories live. Discover now