28

280 51 77
                                    

chapter 28

تقریبا دو هفته ای از ضبط آهنگم گذشته بود و هنوز خبری از هیچ کمپانی ای نشده بود.شاید من به خاطره حرف بقیه خیلی امیدوار شده بودم.امروز وسط هفته بود و اوج شلوغی شرکت.اصلا وقت سر خاروندن نداشتم و نمیدونم اگه نایل نبود چجوری میخواستم از پس کارا بر بیام.نایل واقعا پسر خوب و مهربونی بود و از هیچ کمکی دریغ نمیکرد.

بعد از روزی که با لیام رفته بودیم استدیو دیگه جایی بیرون از شرکت ندیده بودمش و فقط گاهی به هم زنگ میزدیم یا پیام میدادیم.اونم مثل من، این مدت سرش شلوغ بود و با شرکت های دیگه در مورد قرارداد مدل ها جلسه داشت.
هفته مد نیویورک نزدیک بود و همه باید بیشتر از همیشه کار میکردیم.تازه از سالن عکاسی بیرون زده بودم و میخواستم برای استراحت برم قهوه بخورم تا یکم سرحال شم.

با دیدن لیام و زنی که کنارش راه میرفت توجهم بهشون جلب شد.اون زن رو میشناختم.سارا پترسون صاحب یکی از شعبه های ورساچه بود که برای تبلیغات بهشون مدل معرفی میکردیم.وقتی نزدیک هم شدیم با لبخند سلام کردم و از کنارشون رد شدم.

با صدای سارا ایستادم و به طرفشون برگشتم.

سارا:لطفا وایسین آقا

رو به لیام ادامه داد:آقای پین این مرد جوان از مدل های شرکت هستن؟

-متأسفم خانم پترسون ولی ایشون از کارمندای من هستن

سارا:اوه چطور ممکنه همچین کسی رو با این چهره بی نقص شرقی،برای مدلینگ جذب نکردین؟

فکرکنم لیام از حرفش خوشش نیومد چون اخم کرد و گفت:ایشون اگه مایل بودن حتما اقدامی میکردن

رو به من ادامه داد:آقای مالیک لطفا تو دفترم منتظرم باشید

متعجب از رفتار لیام آروم سرمو تکون دادم و رفتم.اون یکی از بزرگترین مشتری های ما بود و لیام اونجوری باهاش حرف زد؟به اتاق لیام رسیدم و داخل رفتم.پشت شیشه های سرتاسری اتاق ایستادم و به منظره شهر خیره شدم.چند دقیقه بعد با صدای باز شدن در اتاق برگشتم و به در نگاه کردم.لیام بود.با انگشت شست و اشارش شقیقه هاشو ماساژ میداد.فکرکنم سردرد داشت.به طرفش رفتم.

+خوبی؟

سرشو بالا اورد و نگاهم کرد.

-آره چیزی نیست.با یه قهوه خوب میشه

به طرف تلفن روی میز رفتم و گفتم:پس برات یه قهوه سفارش میدم

با صدای ضعیفی تشکر کرد.تلفن رو برداشتم و بعد سفارش دوتا قهوه،روی مبل رو به روی لیام نشستم.طاق باز نشسته بود و سرشو به پشتی مبل تکیه داده بود و چشماش بسته بودن.صدامو صاف کردم و گفتم:با من کاری داشتی که گفتی بیام؟

Fall(Completed)Where stories live. Discover now