های گایزززز حالتون چطوره؟ امیدوارم خوب باشید:))
خب من تمام سعی ام رو کردم که این پارت رو سریع تر از قبلی ها آپ کنم و تقریباً هر روز مشغول نوشتنش بودم.ولی همچنان کامنت ها و وت های پارت قبل کم بودن و اصلا راضی کننده نبودن:((
بچه ها من دیگه شرط وت یا کامنت نمیذارم پس لطفا شما هم گوست ریدر نباشید و با کامنت هاتون خوشحالم کنید. و بذارید احساس کنم اینکه اینهمه دارم مینویسم یه ارزشی داره و فقط وقت تلف کردن نیست.
چون من این مدت دانشگاهم شروع شده و حالا یه کلاس زبان فشرده هم به بقیه کار هام اضافه شده. اما من در هر صورت برای نوشتن فف وقت میذارم و سعی میکنم یه پارت خوب براتون آپدیت کنم.
پس ممنون میشم که شما هم با وت ها و کامنت های قشنگتون خوشحالم کنید و خستگی رو از تنم در بیارید❤️
ممنون و امیدوارم از این پارت لذت ببرید.
___________________
صبح روز بعد، پیتر وقتی از خواب بیدار شد احساس بهتری داشت. دیگه حالت تهوع نداشت و داغی بدنش از بین رفته بود. البته نمیتونست همین حرف رو درباره شبی که گذرونده بزنه. اون نتونست به خوبی بخوابه و یک بار هم که چشم هاش کم کم داشتن گرم میشدن حالت تهوع شدیدی بهش دست داد و مجبور شد چند دقیقه ایی رو توی دستشویی اتاقش بگذرونه.
YOU ARE READING
spider-man: home truth
Fanfiction(کتاب اول-تمام شده) -نميتوني اين كار رو با اون بچه بكني ريچ. توني،بدون اينكه سرش رو تكون بده و نگاهش رو از كفش هاي راحتي اش بگيره،با صداي آروم اما محكمي گفت. -منم نميخوام كه پيتر اينجا بمونه توني.ولي فكر ميكني چاره ديگه ايي هم داريم؟ با اين حرفي كه...