"chapter twelve"

187 51 109
                                    

سلاممم سلامممم حالتون چطوره کیوتی های من؟😍

بالاخره اومدم با یه پارت دیگهههه😁
ممنونم که منتظر موندید براش، دوستتون دارم🥺❤️

هوممم و اینکه کامنت های پارت قبل زیاد نبودن بچه ها☹️💔
لطفا خوشحالم کنید و وت و کامنت گذاشتن برای این پارت رو فراموش نکنید🥺❤️

راستی عکس بالا هم دکتر بروس بنر عزیزمون یا همون هالکه که توی این قسمت هست:))

امیدوارم این پارت رو دوست داشته باشید❤️

_______________

-...ثابته، فشار خون اش بالا نیست، هیچ جای کبودی، زخم یا خونریزی داخلی نداره و...

این صدا بود که پیتر رو بیدار کرد. شاید هم چیز دیگه ایی بود. اون اونقدر گیج بود که نمیتونست تشخیص بده که کجاست، چه برسه به اینکه بخواد بفهمه چی بیدارش کرده.

اما میتونست بفهمه که هنوز چشم هاش رو باز نکرده. این کار کمی سخت بود.

-فقط محض احتیاطه تونی... قند خون اش پایین اومده و بدنش یه کم ضعیفه؛ همین.

صدای آرومی، ناخودآگاه از گلوی پیتر بیرون اومد و پلک هاش رو از هم جدا کرد.

-داره بیدار میشه.

این بار، صدا زنونه بود.

پیتر به آرومی چشم هاش رو باز کرد اما دیدش کمی تار بود. مثل وقت هایی که عینک میزد.

وقتی به این فکر افتاد، با تعجب اخم کرد و چشم هاش رو روی هم فشرد. بعد دستش رو بالا آورد و چند بار اونها رو ماساژ داد.

و خوشبختانه وقتی چشم هاش رو باز کرد، دیدش مثل قبل شده بود.

نفس راحتی از دهنش بیرون داد و به افرادی که بالای سرش بودن نگاه کرد: تونی، پپر، بروس، واندا، ویژن، هپی و رودی.

اون لب هاش رو بهم فشرد: هی... آم... همه چیز مرتبه؟
صداش کمی حالت گرفته و خسته ایی داشت.

تونی جواب داد: ما باید اینو از تو بپرسیم!

پپر آهی از دهنش بیرون داد و به سمت پیتر رفت که روی تخت بیمارستانی خوابیده بود. سرِ اون پسر رو با دست هاش گرفت و بوسه ایی روی موهاش گذاشت: خدای من... پیتر...

spider-man: home truthWhere stories live. Discover now