"chapter six"

409 81 191
                                    

هايييي گايزززز :))))
حالتون چطوره؟
ميس مي؟ بيكاز ميس يو تو😂❤️
ببخشيد كه اين پارت انقدر طول كشيد اما خب كلا نوشتن متن هاي طولاني يه كم زمان ميبرن. واقعا ممنونم كه انقدر خوبيد و صبر به خرج ميدين🥺❤️
و اينكه... كامنت هاي پارت قبل خيلي خيلي خيلي كم بودن😭💔
لطفا اين پارت يه كم بيشتر كامنت بذاريد و وت هم يادتون نره :)❤️

-مري

____________________

ند كوله اش رو روي زمين انداخت و روي تخت پيتر نشست: خب... حالا ميخواي چيكار كني؟

پيتر هم روي صندلي پشت ميزش نشست و رو به ند دور زد: منظورت چيه؟
بعد سرش رو پايين گرفت و به عنكبوتي كه توي شيشه داخل دستش بود نگاه كرد. اون موجود سريعا داشت دورش تار ميتنيد و اونها ها مثل رشته هاي ابر نازكي در حال شكل گرفتن بودن.

اون دو نفر حالا چند دقيقه ايي ميشد كه از آزكورپ برگشت بودن و توي مترو از ام جي جدا شده بودن. دو پسر، به ساختمون اونجرز برگشتن و توي اتاق پيتر مستقر شدن.

پيتر پاركر هم مثل همه نوجوون هاي همسن خودش اتاقي شلوغ و بهم ريخته داشت. يه تخت نامرتب با روتختي روبالشي طرح ساده كه به تازگي عوضش كرده بود. قبل از اون، پيتر يه ست استار وارز داشت اما احساس ميكرد حالا براي داشتن يه تخت فانتزي بزرگ شده و يه طرح ساده  ميتونه بهتر باشه.

اما هنوز چند تا پوستر از اين فيلم به ديوار رنگ يخي اش داشت: "جنگ ستارگان: آخرين جداي" و "جنگ ستارگان: امپراطوري ضربه ميزند". و خب... با اينكه فيلم "آخرين جداي" از سري جديد جنگ ستارگان بود و به نظر پيتر قابل مقايسه با نسخه هاي قديمي اش نبود، اما اون پسر كراش كوچيكي روي شخصيت "رِي" داشت و براي همين پوستر فيلم روي ديوار اتاقش نصب شده بود.

و البته يه پوستر سياه و سفيد هم از گروه "لِد زپلين" كمي اونطرف تر از پوستر فيلم ها چسبونده بود. زمين اتاقش از موكتي شيري رنگ و نرم پوشيده شده بود و حالا بعد از چند سال كمي چرك به نظر ميرسيد. يه كمد ديواري بزرگ، دقيقا كنار در اتاق وجود داشت كه اونجا با لباس هاي راحتي، بيرون و كفش هاش پُر، و البته نصفش هم با خرت و پرت هايي كه نميدونست باهاشون چيكار كنه و هم نميخواست بندازه دور، اشغال شده بود.

spider-man: home truthWhere stories live. Discover now