***********
"بالا پشت بوم"
انا: از حضور همتون به پارتی خیلی سپاس گذارم، نیازی هم نیست بگم استایل هاتون چقدر عالی و فوق العادس
کلی صحبت می کنه و وقتی متوجه میشه همه حوصلشون سر رفته و حرفاش به کون کسی نیست زود میگه:
انا: ببخشید می تونید پارتی رو شروع کنید.
همه هورایی میگن که لوکاس همراه با شمپاین وسط جمعیت که تو پشت بوم بودن می ایسته و با لبخند میگه.
لوکاس: خب کی شامپاین میخواد؟؟
هیلی با لبخند و نا باوری نگاش می کنه و میگه.
هیلی:شوخی می کنی از کجا گیرش اوردی؟
لوکاس صرفه ای می کنه، یکیاز ابروهاش رو بالا میده و میگه.لوکاس: من همیشه هر چی میخوام رو جور می کنم.
اینو میگه و بعد سرشو باز می کنه که گازش میریزه بیرون و به تعداد واسه همه تو لیوان میریزه
تو همون حال بودن که هیلی به طرف مارکو میره یه نگاهیی به تیپش میندازه و میگه.
هیلی: خیلی خوشتیپ شدی
مارکو لبخند مصنوعی تحویلش میده که هیلی میگه.هیلی: استایل من چطور؟
مارکو یه نگاهی به لباس هیلی میندازهلباس قرمز نسبتا بلند که جلوش حالت گل رز داشت ،آستین نداشت و کمر باز بود، و روی رون سمت راست یه چاک خیلی باز داشت
دوباره لبخند فیک تحویلش میده و با خونسردی میگه
مارکو: قشنگه
هیلی: اوه هانی،چشمات قشنگناینو میگه و بعد آروم بغلش می کنه، مارکو هم خیلی خونسرد رفتار می کنه تا اینکه یهو چشش از دور به یه نفر بر خورد میکنه
دنیلا بود، لباسش عین لباس هیلی بود تنها فرقش این بود که مشکی و کوتاه بود، موهاشو از جلو یکم صاف کرده بود و از پشت دم اسبی با همون حالت های فر فریش گذاشته بود
همراه اکیپ دخترونش اومده بودن،تو همون حال هیلی از بغل مارکو جدا میشه که اونم چشش به دنیلا برخورد میکنه و
با نا باوری به استایلش نگاه میندازه و با حرص میگه.
YOU ARE READING
ℕ𝐈𝐠𝐡𝐭 ℝ𝐚𝐢𝐧𝐛𝐨𝐰 -𝒱𝒾ℴ𝓁ℯ𝓉
Teen Fictionسیرین دختر دوتا از سلبریتی های هالییودی برای بر آورده کردن ارزوش به عنوان یه خواننده و ترانه نویس و چون قصد نداره از شهرت پدر و مادرش استفاده کنه مجبور میشه از یه هویت جدید استفاده کنه اما وقتی به مدرسه شبانه روزی موسیقی ملحق میشه و اونجا یه گرلبن...