part-10

151 66 12
                                    

(یک هفته بعد)

فرانسیس عزیز
تقریبا چند ماه از نبودنت میگذره
اما هنوز به یادتم..
ممکنه یکم عجیب به نظر برسه که نوشتن این خاطرات رو خطاب به تو شروع کنم،اما خب یادمه همیشه به من می گفتی که نوشتن خاطرات برای یکی از با ارزشترین افراد زندگیمون می تونه یه کار به یاد ماندنی و خیلی زیبا باشه.
خب می دونم که تو هیچ وقت دیگه قرار نیست خاطراتمو بخونی..
اما دلم میخواد این ها رو برای دلگرمیم بنویسم
به یاد همون روز هایی که کنار هم پیانو می زدیم و آهنگ کاور می کردیم،تو من و پدرم..
یادمه همیشه با اشتیاق به خاطرات روزمرگیم گوش میدادی
خب الان یه جورایی متفاوتر قراره برات تعریف کنم..

در همون حالی که سیرین اینها رو تو دفترش می نوشت
یو یواشکی یه نگاهیی به نوشته هاش میندازه که سیرین سریع متوجهش میشه و دفترش رو می بنده.
یو: اوه!!ببخشید اصلا قصد نداشتم فضولی کنم
اینو میگه و لبخند کج و احمقانه ای میزنه
که سیرین با لبخند کیوتش میگه:
_نه نه..مشکلی نیست فقط تو رو یهویی بالا سرم دیدم تعجب کردم
یو آروم سرش تکون میده و برای اینکه موضوع رو عوض کنه سریع میگه:
_راستی امروز باید بریم کلیسا
سی: اوه..جدا؟چرا؟
یو: چرا نداره دیگه..روز های یکشنبه صبح میریم کلیسا برای دعا ..
اینو میگه و بعد با شک از سیرین می پرسه:
یو: مسیحی هستی دیگه نه؟
خواست جوابشو بده که یهو دنیلا از حموم اتاقشون خارج میشه و رو به هر سه تاشون میگه:
_نفر بعدی کیه؟من تموم کردم اگه میخواید دوش بگرید همین الان برید چون بعدا آب سرد میشه
اینو میگه و بعد با صدای نسبتا بلند با خودش غر می زنه:
_بیست هزار پوند شهریه می گیرن انوقت آب حموم چند دقیقه بعد سرد میشه، مسخره ها
یو: الان نمی تونم برم باید بریم کلیسا..فوقش بعدا اگه آب سرد شد میرم حموم عمومی
دنیلا:ودف؟ رفتی اونجا چیکار اون واسه ورزشکاراس که بعد تمرین میرن دوش می گیرن
یو:اوکی؟مشکلش کجاست؟هیچ قانونی نیست که بگه حموم عمومی فقط برای ورزشکاراس
دنیلا: می دونم ولی نری بهترته..بعضی دخترا اونجا با دوست پسر/دوست دختراشون یواشکی زیر دوش سکس می کنن.

سیرین با تعجب به دنیلا نگاه می کنه و با ناباوری میگه:
_صبر کن،چی؟واقعا؟
دنیلا چشاشو میده بالا و بعد حوله رو سرش رو کنار میزنه و با بی حوصلگی میگه:
_آره تو حموم عمومی پسرا هم همینه..میرن زیر دوش می کنن..
این رو میگه و بعد پوزخند میزنه.

یو: به من چه ربطی داره آخه من که قرار نیست برم اونجا سکس کنم‌ قرار برم دوش بگیرم همین!!
لیلی:بسه دیگه ور نزنید آماده شید که بریم کلیسا!
دنیلا بطری آب ور میداره و بعد از اینکه اون رو میخوره رو به لیلی میگه:
_آره خب کساییی که تجربشو دارن طبعیه که نخوان راجبش حرف بزنن (منظورش اینه که تو هم جزء همون دسته هستی)
با حرف دنیلا صورت لیلی سرخ میشه و بعد از روی تخت بلند میشه و عصبی میگه:
_خفه میشی یا نه!!
دنیلا: حقیقت تلخه هانی.

ℕ𝐈𝐠𝐡𝐭 ℝ𝐚𝐢𝐧𝐛𝐨𝐰 -𝒱𝒾ℴ𝓁ℯ𝓉Where stories live. Discover now