+خیلی پررویی!

-پررو نه,رک هستم

+رو مخی

-نه بیشتر از تو

+بیشعور

-ممنونم با شعور

+بس کن دیگه!

-بس کن تا بس کنم

+اول تو شروع کردی!

-خب کی بیدارم کرد؟

+خواب نبودی

-حالا هرچی

دیگه چیزی نگفتم.دست به سینه شدم و از پنجره به بیرون خیره شدم.چند دقیقه گذشت که صدای لیام رو شنیدم.

-قهر نکن مالیک تو دیگه بزرگ شدی

بدون اینکه برگردم طرفش جوابشو دادم:قهر نیستم

-پس بچرخ

سرمو به طرفش چرخوندم و نگاهش کردم.

-خب حالا که حوصلت سر رفته و منم خوابم نمیبره,میتونیم حرف بزنیم و همدیگه رو بشناسیم

+مگه الان همدیگه رو نمیشناسیم؟

-خنگ منظورم اینه که بیشتر همو بشناسیم

+هی من خنگ نیستم!

-مثلا من الان بیشتر شناختمت و فهمیدم خنگ نیستی

دیوونه بود نه؟

+اوکی بیخیالش.خب چی بگیم حالا؟

-اول از همه بهتره شماره همدیگه رو داشته باشیم نه؟

گوشیشو سمتم گرفت.شمارمو زدم و گوشیشو بهش دادم.

-رسیدیم بهت تکست میدم گولدن بوی

+میشه اینجوری صدام نزنی؟

-نوپ,من از نیک نیم دادن خوشم میاد

+اوکی پس منم بهت میگم تدی بر!

-چی؟تو الان بهم گفتی تدی بر؟

+آره چون چشمات قهوه ایه و مثل خرس میمونی,تدی بر ها هم قهوه این

-من تدی بر نیستم

+هستی هستی!تدی بر,تدی بر,تدی بر...

-هی ساکت شو!

+نمیخوام,تدی بررر...

Fall(Completed)Where stories live. Discover now