دست جونگکوک که از روی کمرم به سمت زیر تیشرت گشادم رفت و کمر برهنه ام رو لمس کرد تکونی خوردم و قبل از اینکه بتونم منم جوابی به بوسه های جونگکوک بدم، عقب کشید و با صورت سرخ و صدای لرزونی آروم گفت:

_تو مشکلی نداری؟ اینجوری بنظر میرسه که تو خیلی مردونه ای و این کار...

لبخند کوچیکی زدم و با گذاشتن دستهام دو طرف گونه ی جونگکوک صورتش رو کمی بالا کشیدم و با نزدیک کردنش به خودم جواب دادم:

_ولی اینکار ربطی به مرد بودن نداره. جونگکوک تو همین حالا هم خیلی مردونه ای و این روی جنسیتت تاثیری نداره.

جوری که انگار منتظر یک تایید از من بوده باشه لبخندی چهره ی آشفته اش رو در آغوش گرفت و پرسید:

_تو اینطور فکر میکنی؟

برای مطمعن کردنش لبخندم رو پر رنگ تر کردم و با کنار زدن موهای کمی که روی صورتش بود جوابش رو دادم:

_اره. از چی میترسی؟ کسی جز من اینجا نیست و منم بهت اعتماد دارم!

این بار چشمهاش پر شد از اعتماد به نفس و صورتش رو جلو آورد تا باز هم بوسه ای به لبهام بزنه که با کمی فاصله انداختن بینمون ابرویی بالا انداختم و به سرعت گفتم:

_ما به کاندوم احتیاج داریم! منظورم اینه که ما نمیتونیم...

جونگکوک هیجان زده نفس لرزونی کشید و با محکم تر گرفتن کمرم جواب داد:

_میشه وقتی میخوایم شروعش کنیم انقدر حرف نزنی؟ هی اونا وسایل سکس رو حتی واسه اتاق زوج ها به عهده نمیگیرن. و محض رضای خدا تو پسری و قرار نیست حامله بشی!

با گرفتن شونه های جونگکوک‌کمی خودمو بالا کشیدم و با لحن حق به جانبی صدامو بردم بالا:

_خدای من! امشب هر دومون ایدز میگیریم!

جونگکوک با بیچارگی کمرمو گرفت و منو به خودش چسبوند و نالید:

_انقدر بزرگش نکن! ما قرار نیست ایدز بگیریم.

قبل از اینکه بتونم دوباره بهش یادآوری کنم که این یه عمل خطرناکه لبهاش رو روی لبهام قرار داد و شروع به مکیدن لب پایینم کرد.
جونگکوک بعد گرفتن گاز کوچیکی از لبهام، لبهاشو جدا کرد و با سینه ای که از نفس های آزاد شده اش بالا پایین میشد پیراهنشو در آورد و اینبار بدون پرسیدن خودش روی من قرار گرفت.
قبل از اینکه بتونه دوباره دستش رو زیر تیشرتم ببره و اینبار از تنم خارجش کنه با صدای لرزونی غر زدم:

_سریع باش!

جونگکوک لبهاشو به گردنم رسوند و بعد زدن مکی به ترقوه ام با لحن شاکی ای جواب داد:

_هی انقدر بهم استرس وارد نکن و یکم صبر داشته باش لعنتی... من باید آماده ات کنم.

خنده ای کردم و نفس نفس زنان کمی خودمو بالا کشیدم تا بتونم دستم رو دور گردنش حلقه کنم.
جونگکوک با این حرکت من سرش رو از گردنم بیرون آورد و با زدن لبخندی به من دوباره لبهاش رو روی لبهام کوبید.
با کمی عجله که توی حرکاتش ناخودآگاه جا خوش کرده بود حین بوسه شلوارم رو از پاهام خارج کرد و دستشو روی دکمه شلوار رسمی خودش گذاشت.
بی حواس بدون اینکه لحظه ای دست از بوسیدن برداره زیپ کوچیک شلوارش رو کشید تا شلوارش رو از پاهاش خارج کنه اما با گیر کردن پارچه کوچیکی توی زیپش و گیر کردن زیپش از من فاصله گرفت و خیره به زیپ شلوارش در حالی که داشت با زور بازش میکرد غر زد:

 We are not friends!Where stories live. Discover now