part 13 ; numb the pain

12K 2.2K 592
                                    

شونه‌ های افتاده‌ی بتا کاملا واضح نشون میدادن که از یک چیزی ناراحته ولی هیچکس توی عمارت جئون ها معمولا جرئت نمیکرد کلمه‌ای باهاش حرف بزنه پس خودش دور خودش توی خونه میچرخید و دنبال جونگکوک میگشت. قدم هاش خیلی مرتب نبودن و از گونه های کمی سرخ شده‌ش میشد فهمید که حداقل یک لیوان مشروب خورده.

- جناب جئون کجاست؟
از اولین خدمتکاری که دبد پرسید و خدمتکار بعد از تعظیمی بهش نیم نگاهی انداخت.

- کدوم یکی؟

- جونگکوک.
تهیونگ با چرخوندن چشم هاش زمزمه کرد و خدمتکار با مکث به راهروی کنارشون که به پله هایی ختم میشد، اشاره کرد.

- آلفای جوان به استخر زیر خونه رفتن.
کاملا مودب جواب داد و تهیونگ بعد از تشکر کردن به سمت راهرو قدم برداشت. با حرص پاهاش رو به زمین میکوبید. جونگکوک کلی کارِ نکرده داشت پس الان چه وقت آب بازی بود؟

پله ها رو دو تا یکی رد میکرد و با رسیدن به سالن، هوای گرمی به بدنش هجوم آورد. آهی کشید و نگاهش رو دور استخر چرخوند. نمیتونست جونگکوک رو ببینه.

- جناب جئون؟
تهیونگ مثل قبل رسمی فریاد کشید و سعی کرد این موضوع رو که چند روز پیش روی جونگکوک دراز کشیده بود، نادیده بگیره.

به سمت لبه‌ی استخر رفت و باز داد کشید ولی هیچ جوابی دریافت نکرد. معلوم بود که جونگکوک اونجا نیست.

- چرا داد میکشی؟
با شنیدن صدای آلفا خیلی سریع چرخید و اون رو درست پشت سرش دید. به نظر میرسید کار آلفا با استخر تموم شده و رفته بود تا حموم کنه چون حوله‌ی دور کمرش مهر تاییدی بر این ماجرا بود!

تهیونگ با حرص دندون هاش رو روی هم سایید و به صورت و موهای خیس آلفا خیره شد.

- چون نمیفهمم چرا اینجایی!
بتا ادامه داد و جونگکوک ابرو هاش رو بالا انداخت.

- اینجا عمارت منه، میتونم هر جا که دلم میخواد برم. نکنه یادت رفته؟
جونگکوک قدمی به جلو برداشت و باعث شد بتا با تعجب خودش رو عقب تر بکشه که بدنش به بدن لخت آلفا برخورد نکنه.

- ولی کلی کار داری که انجام ندادی..
تهیونگ با تخسی قبلش مستقیم به چشم های آلفا خیره شد و جونگکوک با زبون لبش رو تر کرد و صورتش رو جلو برد و توی فاصله‌ی خیلی نزدیکی با صورت تهیونگ قرار گرفت.

- پس اگه کلی کار دارم تو تا الان کجا بودی؟
با لحن آلفاییش پرسید و بدن تهیونگ کمی لرزید که باعث به وجود اومدن نیشخندی روی لب های جونگکوک شد. اون یک آلفا بود، پس قاعدتا از اینکه تهیونگ‌ رو تحت کنترل بگیره لذت میبرد و این واضح بود که اگه میتونست هر ثانیه از لحن آلفاییش استفاده میکرد.

- م..مجبور بودم..
تهیونگ با لکنت زمزمه کرد و خودش رو از حصار جونگکوک کنار کشید و کمی خم شد تا نفسش رو رها کنه. از حرکت جونگکوک عصبی بود و به یاد راتش افتاده بود.

Acrasia || KookVWhere stories live. Discover now