part 6 ; All i want

12.2K 2.4K 572
                                    

تهیونگ کل راه خودش رو گوشه‌ی ماشین پنهون کرده بود و هیچ توجهی به جونگکوک که سعی میکرد باهاش ارتباط برقرار بکنه نمیکرد.

آلفا متوجه نمیشد که چی انقدر روش تاثیر گذاشته ولی خود تهیونگ میدونست که نباید اولین نزدیک ترین لمس یک فرد دیگه به دیکش رو همینجوری مجانی و راحت تقدیم آلفا میکرد.

حالا به عمارت جئون ها برگشته بودن و جونگکوک روی تختش دراز کشیده بود و هنوز داشت فکر میکرد که چرا تهیونگ انقدر عصبیه.

طی یک حرکت ناگهانی زنجیر هایی روی تخت پرت شدن و جونگکوک با خم شدنش تونست جعبه های قرص رو هم اونجا ببینه.

- خب دیگه بلند شو! بزار استارت این رات کوفتی رو بزنیم. این قرص اثر دارو های امروز رو خنثی میکنه، بخورشون.
تهیونگ زنجیر ها رو روی شونه‌ش انداخت و جعبه‌ی قرص و آب رو به جونگکوک داد.

- زنجیر نیاز نیست! مگه میخوای شکنجه‌م کنی؟
جونگکوک قرص رو از دست تهیونگ کشید و جلوی تخت ایستاد. تهیونگ بی توجه به غر غر های اون یک طرف زنجیر رو که متشکل از یک حلقه بود به یکی از دست های جونگکوک نزدیک کرد و مچ دست آلفا رو گیر انداخت.

- برو توی اتاق مخصوصت و بعد قرص رو بخور.
تهیونگ زنجیر رو کشید و آلفا رو به سمت اتاقی که درش درست کنار کتابخونه قرار داشت هدایت کرد.

اتاق با تم سیاهی طراحی شده بود و پر های زیادی روی زمین ربخته بودن که نشون میدادن جونگکوک توی رات قبلیش خیلی خشن بوده و کل بالشت و تخت رو نابود کرده.

تهیونگ بهش اشاره کرد که قرص رو بخوره و جونگکوک با کمی اضطراب قرص رو روی زبونش گذاشت و با آب قورتش داد.

درست از همون لحظه همه چیز سرعت گرفت. تهیونگ خیلی سریع لیوان شیشه‌ای رو از جونگکوک دور کرد و جلوی در قرار داد و آلفا رو که کمی سرخ شده بود روی تخت هل داد.

به جلو خم شد و به جونگکوک اشاره کرد که نیم خیز بشه تا بتونه تیشرتش رو دربیاره. آلفا بی هیچ حرفی اجازه داد انگشت های بتا اون رو لخت کنن و ثانیه‌ای بعد جونگکوک تنها با باکسرش روی تخت دراز کشیده بود.

تهیونگ قبلا هم اون صحنه رو دیده بود و میتونست دیک جونگکوک رو خیلی واضح ببینه. سایز اون در حالت عادی بزرگ بود و همین الان هم که توی دوره‌ی راتش بود بیشتر میشد پس دلش به حال کسی که قرار بود اون رو داشته باشه سوخت.

موهای جونگکوک جلوی صورتش رو میگرفتن پس قبل از اینکه زنجیر رو خیلی شل به دیوار ببنده آروم موهاش رو عقب فرستاد تا انقدر کورکورانه نفس عمیق نکشه.

تهیونگ زنجیر رو به دیوار قفل کرد، تنها دلیلی که گاهی اوقات زنجیر میبست این بود که جونگکوک ممکن بود از اتاق بخواد بیاد بیرون و اگه بیرون میومد فرومون هاش به راحتی میتونست نفس کشیدن رو حتی برای یک آلفا سخت کنه.

Acrasia || KookVWhere stories live. Discover now