part 3 ; Scent

12.6K 2.5K 486
                                    

Music theme ; Sleepsong - David Arkenstone, David Davidson

( - اهنگ کلاسیکی که توی سالن پخش میشه. - )

- دلیل خاصی نداره، من فقط مسئول کار های ایشون هستم..

- خودمون میدونیم کدوم احمقی هستی! چقدر بهش نزدیکی که انقدر بوش قوی روی بدنت مونده؟
یکی از امگا ها کنار تهیونگ نشست و دستش رو روی شونه‌ش قرار داد. اون ها از اشراف زاده ها به حساب میومدن و تهیونگ قصد نداشت برای خودش دردسر درست کنه پس فقط ایستاد و گیلاس شرابش رو روی میز قرار داد.

- جواب قانع کننده‌ای برات وجود نداره.
صریح کلمات رو به زبون آورد و به سمت مخالفشون حرکت کرد که امگای مرد دوباره اون رو عقب کشید.

با کشیدن آهی نگاهش رو دور جمعیت چرخوند تا جونگکوک رو ببینه ولی زهی خیال باطل. معلوم نبود آلفا دقیقا کجاست. میتونست تک تکشون رو بزنه ولی وقت این مسخره بازی ها رو نداشت.

- از آلفای ما فاصله بگیر، اصلا خوش نداریم یک خون سلطنتی با گرگینه‌ی بی ارزشی مثل تو جفت بشه!
امگای دختر که همچنان نشسته بود ادامه داد و تهیونگ چشم هاش رو چرخوند. دست امگا رو از روی شونه‌ش به پایین هل داد و خواست عقب بره که صدایی باعث توقفش شد.

- تهیونگ؟
صدای جونگکوک بود که انگار تازه از معرکه خبر دار شده بود.

تهیونگ با چرخوندن چشم هاش به سمتش قدم برداشت و آلفا با اخم مشغول خیره شدن به امگا ها بود. اون نیازی به قهرمان نداشت تا نجاتش بده!

- چه اتفاقی افتاده؟
تقریبا غرید و باعث به لرزه افتادن امگا ها شد. تهیونگ قصد نداشت قضیه رو کش بده پس فقط ضربه‌ای به شونه‌ش زد و ازش خواست که دنبالش بیاد.

- اون احمق ها فکر میکنن میتونن بدستت بیارن!
تهیونگ قبل از اینکه جونگکوک رو وادار بکنه روی صندلی طلایی-مشکی رنگش بشینه زمزمه کرد و باعث به وجود اومدن لبخندی روی لب های آلفا شد.

- خیلی دست نیافتنی به نظر میرسم؟

- نه، فقط اون ها نمیدونن که تو چقدر توی روابطت احمقانه رفتار میکنی.
تهیونگ صندلی سفید رنگی رو به کنار جونگکوک هل داد و با بی خیالی روش نشست‌. شراب باعث شده بود بی پروا تر بشه و دیگه حتی رسمی هم صحبت نمیکرد.

- من احمق نیستم.

- میتونم ببینم.
تهیونگ به جمعیتی که مشغول رقصیدن بودن نیم نگاهی انداخت.

- بعضی هاشون فکر میکنن اون پایین ها یکم مشکل داری پس محض رضای خدا سرت رو بالا نگه دار و یکم بدن امگا ها و بتا ها رو زیر نظر بگیر!
بتا لبه‌ی یقه‌ی لباس جونگکوک رو مرتب کرد و باعث شد توجه کوک بهش کاملا جلب بشه. در آخر اشاره‌ای به دیک آلفا انداخت و باز با خیال راحت به صندلیش تکیه داد. آلفا میتونست ببینه که همون یک ذره الکل روش تاثیر گذاشته و داره کاملا نامعقول حرف میزنه.

Acrasia || KookVWhere stories live. Discover now