46. پروانه‌

3.6K 618 411
                                    

تو از همه جا شروع می‌شوی
و من هربار بداهه می‌نوازمت
از هر جای تنت
سبز آبی کبود من
لم بده ، رها کن خودت را
آب شو در آغوشم
مثل عطر یاس فراگیرم شو
بگذار یادت بگیرم .

_عباس معروفی

********

خانم کیم از زمانی که به خونه برگشته بود حتی برای‌ لحظه‌ای هم نتونست آروم بگیره. مدام فاصله‌ی بین راهرو ‌تا در ورودی خونه رو با قدم‌هاش متر کرده بود. فکر‌ها و احتمالات ترسناک بخاطر یهویی خالی دیدن خونه بارها مجبورش کرده بودن که دستشو جلو ببره تا کتشو از روی چوب‌لباسی برداره و از خونه بیرون بزنه اما با فکر به اینکه ممکنه پسرا برگردن منصرف میشد. از طرفی تنها بیرون رفتن تو اون ساعت خیلی خطرناک بود و آخرین دلیل ناامیدی از گشتن این بود که اصلا هیچ جای خاصی به ذهنش نمیرسید که پسرا تو اون ساعت از شب رفته باشن.
روبروی چوب لباسی ایستاد و پارچه‌‌ی کت آویزون رو تو مشت‌هاش فشرد. صورتش جمع شد. سرشو تو کت مخفی کرد و نالید:"آخه شما کجایین-"

تقریبا چند دقیقه‌ای تو همون حالت موند که صدایی ضعیف از بیرون توجهش رو جلب کرد. عقب رفت و روی دامنش دست کشید؛ هروقت مضطرب میشد اون کارو انجام میداد. تو راهرو چشم چرخوند. سروصداهایی با وجود ضعیف بودن کم‌کم بلند میشدن. به ناچار چتری که کنار در انداخته بود رو به‌عنوان وسیله‌ی دفاعی برداشت و در رو به ضرب باز کرد. خیره به پایین راهپله مبهوت موند. انگشت‌هاش دور دسته‌ی چتر شل شدن. با قدم‌هایی عجول پله‌هارو دوتا دوتا یکی کرد و پایین رفت. توقع دیدن هرچیزی رو داشت غیر از جونگکوک که دست جیمین رو دور گردن خودش انداخته بود و سعی میکرد از پله‌ها بالا بیارتش ، هر چند ثانیه یکبار برمیگشت تا چک کنه تهیونگ با وجود اینکه پشت کتش رو گرفته تو راه رفتن مشکلی نداره.
خانم کیم روبروی جیمین ایستاد و خم شد تا صورتش رو ببینه اما جیمین سرشو پایینتر گرفت و مانع شد. با وجود اون بدن آویزون و موها و لباس‌های بهم ریخته آسیب دیدگیش از صدمتری هم قابل تشخیص بود.

"خوبم-"
اون ردهای قرمز و عمیق کنار صورتش جز درد چیزی رو القا نمیکردن.

"یعنی چی !؟ ش‍- شماها کجا بودین؟"

"خ‍- خانم کیم-"
صدایی ضعیف و آشنا از جایی پشت سر تهیونگ بلند شد. خانم کیم رو نوک پاهاش ایستاد و سرک کشید؛ مونرو دست باربارا رو گرفته بود و منتظر دم در ایستاده بودن. وضعیت باربارا خانم کیم رو حتی بیشتر ترسوند اما قبل ازینکه سوال دیگه‌ای بپرسه ، تهیونگ گفت:"مامان- ممکنه لطفا به باربارا کمک کنی بیاد بالا. بعدا همه چیزو برات توضیح میدم"
خانم کیم مردد بین پسرها و باربارا چشم چرخوند. به ناچار قبول کرد.

قبل ازینکه یونگی و هوسوک عمارت رو ترک کنن ، هوسوک جونگکوک رو گوشه‌ای کشیده بود و بهش راجب باربارا اخطار داده بود. درک وضعیت باربارا و وحشتی که گذرونده بود برای جیمین ، تهیونگ و جونگکوک سخت نبود. برای همین جیمین پیشنهاد داد که باربارا شب رو خونه‌ی اون‌ها بگذرونه تا زمانیکه پدر و مادرش از سفر کوتاه برگردن. یونگی در تایید جیمین گفت که درهر صورت گذروندن یه شب خونه‌ی جونگکوک میتونه تو جلب اعتماد و بروز صمیمیت باربارا و جونگکوک هم موثر باشه.
طبق قرار، مونرو بعد رسوندن اونها برمیگشت و اوضاع عمارت رو سر و سامان میداد. با وجود سروصدا و حضور مامورها تو عمارت مطمئنا باید با خدمتکارهایی که از همه جا بی‌خبر بودن هم صحبت میکرد.

Hidden Beauty || Kookv_Vkook_SopeWhere stories live. Discover now