Pancake | Kookmin {COMPLETED}

By blackstarWrites

227K 45.9K 16.1K

جیمین دلش می‌خواد از دست جئون جونگ‌کوک داد بزنه چون اون آدم نیست، بلای آسمونیه. چاپ شده توسط نشر مانگاشاپ #1... More

شروع کنیم؟
شخصیت ها
فالگیر قلابی
بالش
کابوس زنده
دستور شکلاتی
شماره اشتون هاوف
سرباز JK
مبارزه
گربه ها در حمام
احمق
زنده بمون جیمین
دعوت
سایه
رز طلایی
غریبه عصبی
دارم پرواز میکنم
سیب زمینی
بهم اعتماد داری؟
رز
دردسر
دست و پا چلفتی
دو تا پای برهنه
پیژامه گلدار
دستیار شعبده باز
شیون
بهتر از قرص خواب آور
سیاه و سفید
بابایی
ممنون
ریوجین
رئیس
دو‌ پنگوئن و اسلحه دوست‌داشتنی
دو پنگوئن و اسلحه دوست‌نداشتنی
همکار جدید
شیرفهم شدن
انجام شد
فرفریِ خنگ
فرشته نجات
نقشه
نُچ
مربای عشق
بوسان بوی‌فرندز
البته که آماده‌ام
به خو‌شمزگی پنکیک
تموم کنیم؟
بهترین کاور
🥞چتِ لورفته‌🥞

هیجانات سیاه

4.1K 993 362
By blackstarWrites

از همون لحظه ای که این کلمه رو از جونگ کوک شنیدم، تا همین لحظه که روبروی آیینه اتاقم ایستادم و موهای خیسمو سشوار میکشم، همچنان بهش فکر میکنم. زیر لب زمزمه میکنم:

" یه استاکر؟ "

و دستهام طوری که انگار از یاد بردن باید با اون سشوار خاکستری به موهای نمدار و تمیزم رسیدگی کنن، به آهستگی پایین میان. خیره به انعکاس چشمهای جیمین درون آیینه، ایده ای به سرعت نور از ذهنم میگذره و چشمام مثل دو تا لامپ، روشن و بزرگ میشن!

پس وسیله برقی توی دستمو رها میکنم و با چرخیدن دور خودم دنبال گوشی موبایلم میگردم. اونجاست. قبل از این که هوس کنم دوش بگیرم، روی تخت پرتابش کرده بودم. مثل شیری که میخواد روی شکارش بپره، به طرف تخت شیرجه میزنم و موبایلو اسیر دستام میکنم.

" خیله خب... بذار ببینم دقیقا این استاکر چه معنی کوفتی ای میده... "

انگشتهام تند و سریع تایپ میکنن:

صفحه ها پشت سر هم ردیف میشن و اطلاعات به طرفم هجوم میارن. با نگه داشتن نوک زبونم بین دندون، غلتی روی تخت میزنم و با صدای آروم برای خودم میخونم:

" استاکر به شخصی گفته میشود که پیوسته فرد خاصی را دنبال میکند و با او تماس های عجیب برقرار میکند و از این طریق باعث آزار روانی و اضطراب برای فرد میشود. استاکر میتواند رابطه های قبلی شما باشد یا هر شخصی که به شما علاقمند است. "

تصویر پیغام روی گوشی جونگ کوک مقابل چشمم به نمایش در میاد: لبخند بزن جونگ کوکی من!

ماهیچه های صورتمو با تنفر جمع میکنم و تکرار میکنم:

" جونگ کوکی من! عجب احمقی! "

به خوندن ادامه میدم:

" استاکرها معمولا سراغ افراد مشهور میروند و با اعمال خود آن ها را معذب و حتی وحشت زده میکنند. با توجه به این که هر کاری میتوند از آن ها سر بزند چرا که علاقه زیاد منطق آن ها را از کار می اندازد... "

یاد قیافه جونگ کوک میفتم و خنده بلندی به سراغم میاد " پس به همین خاطر اون جوری گرخیده بود! "

با ورود به هر صفحه، نیشخندی که روی صورتم نقش بسته شرارت بیشتری به خودش جذب میکنه چون طوفانی از هیجانات سیاه توی سرم به پا شده و جیمین گستاخی که عاشقشم بالاخره از خواب زمستونی بیدار شده.

صداشو میشنوم که میگه " حالا که میدونی جئون جونگ کوک استاکری داره که میتونی رنگ از صورتش بپرونه، چرا از این قضیه برای کمی گوش مالی استفاده نکنی؟ "

نق نقو از جایی پیداش میشه، طبق معمول، اون فقط میپره بیرون و شروع میکنه به نق زدن:

" خیلی عالیه جیمین، بازم از این ایده های خل و چلت رو نمایی کن تا شگفت زده بشم تا کجا میتونی احمق باشی! "

" میتونم بهت نشون بدم! "

" خب که چی؟ میخوای با این استاکر دیوونه ای که از حالا خودشو مالک جونگ کوک میدونه، چه غلطی کنی که اینجوری با نیش باز اینجا ولو شدی؟ "

" نه! " همه جیمین ها سر میچرخونن به سمتی و چشمای همگی به قامت جیمینی میرسه که با لباس سفید و بلند و دو تا بال بزرگ پشت سرش به این سمت میاد " اجازه نمیدم این فکر کثیفو عملی کنی جیمین شی! "

احتمالا وجدانم زودتر از بقیه جیمین های درونم دستمو خونده ولی از اون جایی که جیمین گستاخ حالا زنده شده، مقابلش ایستادگی میکنه و بالهای سیاه و قدرتمندش رو به رخ میکشه:

" نمیتونی جلوی منو بگیری! "

" شما دو تا مرغ رنگی بهتره اول همه چیزو به من توضیح بدین و بعد شروع به کندن کرک و پر همدیگه کنین! " نق نقو هیچوقت صبر و حوصله به خرج نمیده.

وجدانم انگشتی پر از اتهام به سمت گستاخ میگیره و داد میزنه " اون میخواد خودشو جای استاکر جونگ کوک جا بزنه و بیشتر از این بترسونتش! "

گستاخ زیادم از این اتهام دلخور نشده، با چشمایی که برقی از دیوونگی رو منعکس میکنن، دستاشو به هم میکوبه و جواب میده " خب این یه سرگرمی عالی نیست؟ این که بالاخره یه نقطه ضعف از اهریمن بدست آوردین باید هیجانزده تون کنه! "

نق نقو کم کم متوجه میشه چه خبره:

" داری میگی جیمین میخواد با پیاده کردن چند تا کلک کاری کنه استاکر جونگ کوک روانی تر از این به نظر بیاد؟ "

" دقیقا! "

تصور پیام هایی که به گوشی جونگ کوک فرستاده میشن و چشمهاش که با خوندن پیام ها و دیدن عکس ها هر ثانیه بزرگ تر میشن و شنیدن صدای بلند بلعیدن بزاقش باعث میشن داد خفه ای داخل بالشم بکشم و توی هوا لگد بندازم " آره! "

وجدان که از تاثیر وسوسه های گستاخ روی نق نقو زیاد خوشش نیومده، دوباره دخالت میکنه:

" این کار انسانی نیس- "

اما حتی فرصت پیدا نمیکنه کامل حرف بزنه چون نق نقو خنجری توی پهلوش فرو کرده:

" اینجا کسی به این مزخرفات فکر نمیکنه بیبی! "

تمام جیمین ها به ارتش گستاخ ملحق میشن و با فریاد های بلندی از روی جنازه وجدان میگذرن و میرن. تا الآن دیگه باید متوجه شده باشید چه علاقه وافری به فیلم های حماسی و تاریخی دارم!

با خودم حرف میزنم " چرا که نه! بیاین حالشو بگیریم! " و خنده ای شیطانی سر میدم.

روی تخت می ایستم و با پلی کردن موسیقی شروع به رقصیدن توی اتاق خوابم میکنم. دیوانه وار روی تخت بالا و پایین میپرم و همراه خواننده هوار میزنم. قدرتی که گستاخ درونم داره، فوق العاده ست. فقط کافیه دل به کار بده تا رگ هام با آدرنالین پر بشن!

" آهای جئون! " مستقیما رو به دیوار مشترک اتاقهامون داد میزنم " واسش آماده ای؟ "

دستی توی موهای نمدارم میکشم و اینجاست که ابله ترین رقص ها شروع به بیرون اومدن از مغز و بدنم میکنن. توی ذهنم میبینم که چطور با یه هفت تیر خوشگل و براق و حالت پرقدرت و جذبه روی صورتم، مخشو نشونه میگیرم و داد میزنم:

" آخرین خواسته ات چیه بانی بوی؟ "

" پارک جیمین! "

تفنگ خیالیم دود میشه و دیواری که روبروم قرار داره پررنگ میشه. چند بار پلک میزنم و نگاهی به دور اتاق میندازم، کسی صدام زد؟

" چطور ممکنه پسری که من بزرگ کردم از این نقشه ها برای مردم بکشه؟ "

تصویر مامان از داخل قاب عکس روی دیوار، بهم چشم غره میره. در حالی که دستاشو مقابل سینه اش بسته و به من زل زده، ادامه میده:

" این فکرو از سرت بیرون کن! "

غم دنیا روی سرم خراب میشه و با لب اویزون روی تخت فرود میام " چرا؟ "

" چون تو پسر منی! "

چشمامو میچرخونم " طوری حرف میزنی انگار میخوام سلاخیش کنم! این فقط یه بازی کوچولو و هیجان انگیزه! "

مامانم زیر بار برو نیست " گفتم نه! "

اینجور مواقع از بابا کمک میگیرم، سر میچرخونم سمت عکس بابا که فاصله زیادی با عکس مامان نداره و لب باز میکنم تا حرفی بزنم ولی با دیدن قاب خالی و نبود هیچ اثری از بابا، شوکه میشم!

" پس بابا کجاست؟ من قاب عکس شما دو تا رو کنار هم روی دیوار گذاشته بودم! "

مامان سری از کلافگی تکون میده " تو این سن زده به سرش! میخواد روی سیکس پکش کار کنه. الانم احتمالا داره عرق میریزه، به قاب خالیش توجه نکن، شب دوباره برمیگرده بیخ ریش من! "

" سیکس پک؟! " باورم نمیشه چی میشنوم.

" به خلاقیت بابات برای انتخاب هدیه عادت نکردی مینی؟ "

" هدیه؟ میخواد سیکس پکشو به کی هدیه بده؟! "

مامانم به خودش اشاره میکنه:

" خب معلومه! من! "

سرمو به طرفین تکون میدم. باورم نمیشه دارم چنین چیزی میشنوم! پشت اون قاب عکس چه خبره؟ مغز من چطور میتونه با تصویر بی جون دو تا عکس ارتباط برقرار کنه؟!

" رسما دیوونه شدم! " این بار که چشمم بهشون میفته، هر دو با اون لبخند قشنگشون از روی دیوار نگاهم میکنن. ساکن و بدون حرکت ژست ساده ای گرفتن و چند سالی هست که تکون نخوردن. بعد از اون حادثه دیگه هیچوقت تکون نخوردن.

نفس عمیقی میکشم و از تخت بالا میرم. گوشی موبایلمو برمیدارم و روی شکمم می افتم. با کج و کوله کردن لبهام، صفحه رو باز میکنم. با خودم فکر میکنم برای عملی کردن چیزی که دقایقی پیش به ذهنم رسیده باید از کجا شروع کنم.

" اما چرا؟ " صدای وجدان توی سرم میپیچه. بدون این که به احساساتم اجازه بروز بدم، خیلی خونسرد تکرار میکنم:

" چی چرا؟ "

" مشکلت با پسر خوش قلب اون طرف دیوار چیه؟ چرا میخوای اذیتش کنی؟ "

گستاخ درونم دست به کار میشه:

" خب معلومه! ما دلمون میخواد خوش بگذرونیم و چی بهتر از پسر خوش قلب اون طرف دیوار؟ "

تاییدش میکنم و میخندم " همینه! "

اما لحظه بعد توجهم به انبوه اعلاناتی که به موبایلم حمله کردن، جلب میشه. انگار اون پرنده آبی گوشی موبایلمو تسخیر کرده!

وارد توئیتر میشم و به خاطر تعداد قلب ها و رییتوئیت های آخرین توئیتم، متعجب میشم. باید یه اتفاقی افتاده باشه!

واقعا برام سوال بود جونگ کوک وقتی دماغشو توی لنز دوربین فرو میکرده چه حالی داشته! روز قبل به اون عکس برخورده بودم و خواستم که از طرفدارای سینه چاکش کمک بخوام روشنم کنن. حالا که فکر میکنم به این نتیجه میرسم استفاده از یه اکانت قلابی زیادم ایده بدی نبوده!

سراغ ریپلای ها میرم:

@ JkCanStepOnMe:
چرا باید حالش خوب نباشه وقتی با این عادت بامزه اش همه رو عاشق خودش میکنه؟

@ JungkookBunnyBaby:
حالش خوبه مگه این که کیوت بودن بیش از اندازه به کسی آسیب بزنه!

@ TheShampoo:
داداش مشکلت با من چیه؟

@ JungShook:
بذارید براش بمیرم! بذارید براش بمیرم!

@ URMaOPPA
جونگ کوکی! بیا جلوتر عشق بامزه من💋

خوندن این یکی باعث میشه قیافه عجیبی به خودم بگیرم. مردم چشونه؟ هر کدوم از اینا قابلیت تبدیل شدن به یه استاکر دیوونه رو دارن!

@ DingDong
شاید زیادی نوشیده؟!

@ YourGirl
حالش خوبه و من برای قورت دادنش آماده ام!

@ JeonKooKah
خداجون** یکی بانی منو برگردونه توی سبد!

@ JKInLoveWithIU
میتونم صدای خنده های آیو رو وقتی ازش عکس مینداخته بشنوم... آه قلبم!

وارد قسمت اعلانات میشم که همچنان در حال آپدیت شدنه. چرا یه توییت ساده چنین توجهی دریافت کرده؟ قضیه بوداره!

و فکر کنم همه چیز از این جا آب میخوره که-

" صبر کن، چی؟! "

لبخند جیمین گستاخ از دو طرف کش میاد و چشمهاش رنگی به سیاهی بالهاش پیدا میکنن:

" بازیمون از همین جا شروع میشه جیمین! "




Continue Reading

You'll Also Like

19.9K 3.3K 30
•کامل شده• میگن اگه کسی ارزویی داره حتما بهش میرسه! تهیونگ مطمئن بود که هردوشون به ارزو ها و رویاهاشون میرسن و از این رو هردوشون ارزوی همدیگه رو براو...
19.9K 3.9K 25
{𝘊𝘰𝘮𝘱𝘭𝘦𝘵𝘦𝘥} -بقیه کجان؟ +نمیدونم خبر ندارم -یعنی چی؟ +از بعد اون روز دیگه ندیدمشون -اون روز؟ کدوم روز؟ +فردای خاکسپاری تو... ❁Couple: Namjin...
71.2K 10.2K 35
: stray kiss مقدمه استری کیدز گروهیه که از کمپانی جی وای پی دبیو کرده از یه جایی به بعد یه چیزایی بینشون تغییر میکنه.... احساسات جا به جا میشن.... چ...
80.5K 9.4K 36
نام:❤𝕌𝕟𝕨𝕒𝕟𝕥𝕖𝕕 𝕞𝕒𝕣𝕣𝕚𝕒𝕘𝕖🖤 کاپل اصلی: ویمین.سپ. کاپل فرعی: نامجین تعداد پارت: نامعلوم.. در حال نوشتن •-• زمان آپ: نامشخص♡ 🔞💦بیشتر پار...