𝕄,𝕣 𝔽𝕠𝕩

由 san_yas

4.7K 935 1K

𝑇𝑖𝑠 𝑖𝑠 𝑡ℎ𝑒 𝑙𝑖𝑓𝑒 𝑜𝑓 𝑡𝑒ℎ 𝑓𝑜𝑥... پیوندی از جنس تار های پوسیده، میونِ خانواده ای که در مرز متلا... 更多

First Part: Mountain Radio 1
First Part: Mountain Radio 2
First Part: Mountain Radio 3
First Part: Mountain Radio 4
First Part: Mountain Radio 5
First Part: Mountain Radio 6
First Part: Mountain Radio 7
First Part: Mountain Radio 8
First Part: Mountain Radio 9
First Part: Mountain Radio 10
Second part: lonely valley 1
Second Part: Lonely Valley 2
Second Part: Lonely Valley 3
Second Part: Lonely Valley 4
Second Part: Lonely Valley 5
Second Part: Lonely Valley 6
Second Part: Lonely Valley 7
Second Part: Lonely Valley 8
Second Part: Lonely Valley 9
Second Part: Lonely Valley 10
○Children Of The Fox○
Third Part: Cold Flame 1
Third Part: Cold Flame 2
Third Part: Cold Flame 3
Third Part: Cold Flame 4
Third Part: Cold Flame 5
Third Part: Cold Flame 6
Third Part: Cold Flame 7
Third Part: Cold Flame 8
Third Part: Cold Flame 9
Third Part: Cold Flame 10
Fourth Part: The Sun 1
Fourth Part: The Sun 2
Fourth Part: The Sun 3
Fourth Part: The Sun 4
Fourth Part: The Sun 5
Fourth Part: The Sun 6
Fourth Part: The Sun 7
Fourth Part: The Sun 8
Fourth Part: The Sun 9
Fourth Part: The Sun 10

Unsaid

107 9 0
由 san_yas



خب
باید بگم که نمی‌دونم از کجا شروع کنم.
همونطور که نمی‌دونم از کجا شروع شد...

مستر فاکس باید از خیلی قبل‌تر از این‌ها به دستتون می‌رسید...
درواقع این سومین تلاشی بود که من مستر فاکس رو توی واتپد می‌چپوندم تا به خوردِ مغز‌هاتون بدم.

دفعه‌ی اولی که توی پیجِ خودم قرارش دادم تا چند پارتی، مربوط به حدود یک سال و خورده‌ای پیش هستش که بنا به دلایلی واتپد من رو مجبور به پاک کردنِ مستر فاکس و تلاشی دوباره کرد.

دفعه‌ی دوم که روزِ تولد ۱۷ سالگیم‌ بود، باز هم واتپد و مشکلاتش من رو از آپ کردنِ پارت‌ها ممنوع کرد و من مجبور به کمک خواستن از یاسِ عزیز برای آپِ مستر فاکس توی پیجش شدم‌.

و بالاخره برای بارِ سوم، واتپد مستر فاکس رو پس نزد و کلماتِ بی‌آوای من رو که مثلِ لال‌ها توی مستر‌فاکس چپونده بودم، به خوردِ اسمارتیز‌های عزیزم داد.

به یاد دارم، یک‌بار یک اسمارتیز‌ِ عزیزی ازم پرسید: چرا اسم یک لیوان پلاستیکی سبز رو روی خودم گذاشتم؟
"که البته باید بگم از جنسِ سرامیک بود"

باید بگم من تنها همون کاری رو کردم که اون لیوان برای نقاش کوچولوی روباه انجام داد:
اسمار‌تیزها رو دور هم جمع کردم، اَزَمون ترکیب عجیب و خاصی از شکر و شیر ساختم و به خوردِ خودمون دادم؛)

قبلا به این موضوع که فرزندانِ روباهِ داستان، الهام گرفته شده از عزیزانِ من هستند اشاره کردم.

ولی اگر بخوام یکم واضح تر بگم،
من تقریبا دنیایِ خودم و اطرافیانم رو با ذهنیاتِ خودم داخل مخلوط‌کن ریختم و مستر فاکس تحویل دادم....

"روباهِ" داستان برگرفته از قهرمان و اسطوره‌ی من، هیونگ هستش.
هیونگ برای من غمِ نارنجی رنگی هست که هیچوقت فریاد نمی‌زنه.

یکم توضیحش سخته اسمارتیز هایِ لوکی...
ولی سعی کنید تفسیر و احساساتِ خوابیده در پسِ کلمات رو بیرون بکشید تا اینکه به معنی جملات فکر کنید.

چون دنیای من به این شکله...
قابل توصیف با کلماتی که خودمون خلقش کردیم نیست!
فقط قابل لمس و حسه.

هیونگی که دوستِ از دست رفته‌ای رو در ذهنِ بیدارش زنده می‌بینه.
هیونگی که با دردِ از دست دادن زندگی می‌کنه.
هیونگی که برایِ دونسنگی چون من، نارنجی می‌مونه و سعی می‌کنه در جهانی که خاکستری می‌شه رنگ نبازه.
قهرمانی که همه رو در سکوت و خفا نجات می‌ده و شقیقه‌های ورم کرده از زخمِ ذهنش رو نادیده می‌گیره...

"سنگ یشمِ" روباهمون، ساخته‌ی ذهنم هستش اسمارتیز هایِ لوکی.
برای این یکی قصه‌ی واقعی ندارم اما باید بگم، من تلاش کردم عشق رو از این زاویه بهتون نشون بدم.

عشق قبل از اینکه یک احساس باشه، باورِ ماست اسمارتیز هایِ لوکی!
فقط کافیه باورش کنیم.

عشق همیشه یک باورِ دوطرفه نیست عزیزانم.
قرار نیست همه‌ی‌ سنگِ یشم ها عاشق روباه ها باشن...
قرار نیست همه‌ی غول‌های مهربون شیفته‌ی جیرجیرک ها باشن...
قرار نیست همیشه احساساتِ ما از جانبِ معشوقمون پذیرفته بشن...
با اینحال قبل از تمام باورهایِ عشق کورانه، باید عاشق خودمون باشیم.
باید عشق رو در وجود خودمون ببینیم و بعد در پیِ شنیدنِ ندایی از رنگِ دیگرش، به دنبال دیگری بدوعیم.

"جیرجیرکِ سرخ"مون، درواقع بازتابی از دوستِ من تیتی هستش.
تیتی به معنایِ واقعی کلمه، رنگین کمونِ پر سر و صداییه که دست از امید بخشی و رنگ بخشی به دنیای من برنمی‌داره.
یک موجودِ صادق که در حالات مختلف، ایده تویِ ذهنم می‌کاره.
یک شیفته‌ی عجیب که با متفاوت بودنش، زیبایی بازتاب می‌کنه.
و یک دوستِ نمونه که با تمام سختی‌ها و رنج‌ها تلاش می‌کنه کاری برای زخم‌ها و خون‌ ریزی‌های لوکی انجام بده...

"غولِ مهربونِ" ما، از بهترین همراهانِ دور و دوستانِ خجالتی و ساکتِ منه.
یک خوره‌ی ریاضی که از حرف زدن تو جمعِ پنج نفره هم دست هاش عرق می‌کنه.
پسرِ مهربونی که به همه اهمیت می‌ده و می‌تونم بگم جز باوفایی و صمیمیت چیزی برایِ پنهون کردن نداره.
من همیشه قدردانِ تمام لطف‌ها و همراهی های اون بوده و هیچوقت نتونستم اونطور که باید براش جبران کنم... تنها کاری که ازم برمیومد، قرار دادنِ شخصیت زیبا و خجالتی اون در مستر فاکس بود...

"جوجه طلاییِ" با اعتماد بنفسمون هم باز زاده‌ی ذهن من هست.
اون اوایل انگار نمی‌دونستم چطور باید توصیفش کنم،
یک رقیبِ عشقی؟ یک پسرِ پدر؟...
ولی جیمین هیچ کدوم از این ها نبود اسمارتیز هایِ لوکی.
جیمین تنها، ربانِ طلایی رنگی بود که همه حتی خانواد‌ش در پیِ زرق و برقش بهش اهمیت می‌دادن.
اما جوجه طلایی فرایِ اینها بود.
یک دوست مهربون
یک فرزندِ خانواده‌ دوست
یک عاشقِ گریون
و شاید یک پدرِ خوب؟...

"الهه‌ی یونانی"ِ ذهن قشنگمون، که با جذابیت‌های ظاهری و رُک بودنش دلبری می‌کرد، برگرفته از شخصیتِ نه‌سانِ عزیز و دوست داشتنیه من هستش‌.
احتمالا اگر بخوام پُز بدم که نه‌سانِ من، درواقع نویسنده‌ی شاهکارهایی مثل "فلیمز مسک" و "لاست دریم" و... کار زشتی باشه! اما واقعا به داشتنش افتخار کرده و همیشه بالیدم. نه‌سان همیشه من رو شگفت زده کرده... من تمام زیبایی‌ها و زشتی‌هاش رو باهم بوسیده و پرستیدم. اون منبعِ الهامی بزرگ و راهنمایِ خوب و بی‌نقصی بوده که من رو یادِ "لیوای" انداخته...

نوبت می‌رسه به "رُزِ پسرک"مون،
کودکِ پنج ساله‌ای که از شازده‌ کوچولوی داستانمون قهرمان ساخت! قهرمانی که برای رُزِ سرخش سبز می‌مونه تا قنچه‌ی کوچکش بالاخره شکفته بشه و ریشه‌ی بلندی توی خاک بدوونه... اون برادرِ کوچک و احساساتیه من هستش اسمارتیز!
پسرکی بشدت اجتماعی با روحیاتی بشدت لطیف که برای اشیا بی‌جون هم احساسات خرج می‌کنه...

و در آخر
"نقاش کوچولو"یِ روباه...
تنها یک جمله
اون بچه تنها بازتابی از خودِ من بود.
شاید یک بچه که فرای سنش می‌فهمه؟
یک بچه که متفاوت شمرده میشه؟
یک بچه‌ای که "بچه" نیست...
و یک لوکی، که بخاطر طرز تفکراتِ عجیبش "تنها" میمونه.

از بودن در کنار شما اسمارتیز ها به دنبالِ زندگیِ فرزندانِ روباه، خیلی خوشحالم.
مستر فاکس به پایان رسید
اما لوکی برای نوشتن هنوز انرژی داره؛)

و باید بدونید
لوکی دوستتون داره.

پیشونیم به پیشونیتون.

My kind giant

My red cricket

My Greek Goddess

My Greek Goddess

My kind giant

my fox

my fox

繼續閱讀

You'll Also Like

28.4K 3.2K 19
「می‌خواستیم، می‌تونستیم، باید.」پایان یافته. ژانر : رومنس / دراما / کمدی / اسمات کاپل : اصلی ؛ تهکوک - فرعی ؛ هوپمین زندگی تهیونگ، خلبان معرکه‌ای که...
491K 64.9K 73
[Completed] کیم تهیونگ و جئون جونگکوک ازدواج کردن... اما اونا دو ساله که همدیگرو ندیدن...اونا فقط یکبار تو کل زندگیشون همو دیدن و اونم روز عروسیشون ب...
302K 47.8K 34
Ice Cream Shop مغازه بستنی فروشی ᯾᯾᯾ 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆: 𝒌𝒐𝒐𝒌𝒗 𝑺𝒊𝒅𝒆 𝑪𝒐𝒖𝒑𝒍𝒆 : 𝒚𝒐𝒐𝒏𝒎𝒊𝒏 𝑮𝒆𝒏𝒓𝒆 : 𝒐𝒎𝒆𝒈𝒂𝒗𝒆𝒓𝒔 , 𝒓𝒐𝒎𝒂𝒏𝒄...
30.2K 3.6K 26
• خـلاصـه: کیم تهیونگ مجبور می‌شه مدتی به جای مادرش توی محل کارش حاضر بشه؛ اما فکرش رو هم نمی‌کنه رئیسِ مادرش همون کسیه که قراره برای اولین بار عشق ر...