فصل نوزدهم | دژاوو

1.6K 384 242
                                    

جونگکوک چند ثانیه به چشم های خودش توی آینه نگاه کرد و بعد دوباره سرش رو پایین انداخت ، خطاب به سوکجینِ خیالیِ توی آینه گفت : میدونم ... شبیه اون آشغالای پست رفتار کردم .

آلفا لبشو گاز گرفت : ولی تقصیر من نبود هیونگ ! هی می پرید جلوم . نمیذاشت ... مواظبش باشم .

وقتی کسی جوابشو نداد ، آه کشید : خودمم نمیدونم چم شده .‌ هیچ وقت اینطوری نمیشدم .

جونگکوک انگشتش رو چسبوند به آینه و به خودش اشاره کرد : کنترل این احمق ... جلوی جیمین از دستم در میره .‌

داشت درباره آلفاش حرف میزد . گرگ درونش از اینکه جونگکوک احمق خطابش کرده بود اصلا راضی به نظر نمی رسید . جونگکوک به انعکاس تصویر خودش توی آینه نگاه کرد ، همونطور که با دست پوست گوشه‌ی ناخن هاش رو می کند گفت : جیمین ناراحته هیونگ .

تنها جوابی که گرفت صدای نفس های خودش بود . آلفا آهسته ادامه داد : ناراحتش کردم .‌ بهش غریدم هیونگ ، بهش دستور دادم !

جونگکوک با غصه گفت : بارها ازش عذرخواهی کردم ولی فقط بهم میگه اشکال نداره . میدونی هیونگ یه جوری رفتار میکنه انگار ... دلش برام می سوزه ؟

آلفا سرشو تکون داد : اگه شرایط فرق داشت میتونستم بگم ترحمشو نمیخوام ، ولی حتی دل خودمم برای خودم میسوزه هیونگ . خیلی خفت بارم مگه نه ؟

جونگکوک به تصویر خودش توی آینه نگاه کرد : جیمین میگه بدبخت شدیم ... نمیدونم چرا . ولی جیمین خیلی ... ناراحته . از وقتی من اومدم آشفته است ، ناراحته . من نمیدونم وقتی واقعا میخنده چه شکلی میشه . این همه وقتی که اینجا بودم هیچ وقت ... هیچ وقت ندیدم از ته دل بخنده .

جونگکوک به خودش اخم کرد ' به توچه چه شکلی میشه وقتی می خنده '

_ من مزاحمش شدم هیونگی . نمیذارم زندگیش رو راحت بگذرونه هر روز سر یه چیز جدید داغ میکنه .‌ عصبانی میشه ... لپ هاش سرخ میشه ، دست های کوچولوش رو مشت میکن...

جونگکوک مکث کرد ، گلوش رو صاف کرد و ادامه داد : آره ... عصبانی میشه .

جونگکوک از هیونگ خیالی توی آینه پرسید : میگم هیونگ ... نکنه ...
آلفا سرشو تکون داد : نمیشه مگه نه ؟ مگه میشه ...

جونگکوک انگشتشو چسبوند به آینه و خطاب به آلفای درونش غرید : جیمین جفت تو نیست ! بفهم ، خب ؟

آلفای درونش چشم هاشو چرخوند . جونگکوک مطمئن بود اگه می تونست بهش دهن کجی هم میکرد .

_ هیونگ ... دیشب بازم خواب دیدم ... داری صدام میکنی ؟ چی‌ میخوای بگی سوکجینی هیونگ ؟

جونگکوک پیشونیش رو به شیشه سرد آینه چسبوند : من نمیخوام مزاحم باشم . نمیخوام دردسر باشم هیونگ ...

Metanoia | Kookmin + SopeWhere stories live. Discover now