فصل سی و دوم | پایان وی ( V )

1.4K 329 70
                                    

مزخرف ترین پارت تاریخ متانویا با افتخار ( سرافکندگی ) تقدیم میکند.

•°•°•°•°•°•°•

_ من رسیدم.

_ هرجا هستی بمون. منم میام.

صدای یوما خش داشت یا بی سیم تاکاشی، پسر بتا نمی دونست. آهسته زمزمه کرد: یوما...

یوما گفت: همه چی‌ مرتبه، نترس. میتونم بیام بیرون.

سعی داشت مطمئن به نظر برسه، ولی تاکاشی می دونست خود یوما هم از اینکه چقدر صداش نامطمئن بود اطلاع داشت. وقتی نمیتونی درباره چیزی مطمئن باشی، اطمینان دادن به بقیه احمقانه است.

_ اگه... تاکاشی اگه من... تا دوازده و نیم شب نیومدم تو‌ برو. حواست به تهیونگ باشه، خودت رو نشون نده.

تاکاشی میخواست مخالفت کنه. میخواست باز هم اصرار کنه منفجر کردن ساختمان راهش نیست. حتی اگه شین همون شب میمرد مافیا هنوز وجود داشت. تا گناه بود، گناهکار وجود داشت... ولی یوما تصمیم خودش رو گرفته بود.

_ داداش...

تاکاشی نفسش رو حبس کرد. یوما گفت: شب می بینمت. دوستت دارم.

یوما اتصال رو قطع کرد. تاکاشی بی حرکت همونجا ایستاد. هر دوشون می دونستن شاید دیگه همدیگه رو نبینن ولی دروغ بود اگه میگفتن نمی دونستن آخر این زندگی چی میشه. هر دوشون همیشه می دونستن ممکنه چطور بمیرن... همیشه آمادگیش رو داشتن.

لااقل میگفتن آمادگی دارن. دروغ بود. تاکاشی اصلا آمادگی از دست دادن خواهرش رو نداشت.

°•°•°•°•°•°•°

کیم نامجون استاد خوبی بود، ولی ساعات طولانی کلاس و مبحث سختی که تدریس میشد گاهی اونقدر خسته کننده بود که نه تنها دانشجو ها حال گوش دادن نداشتن، خود استاد هم حوصله درس دادن نداشت.

پائولا جز محدود دانشجوهایی بود که پا به پای استاد کیم می نوشت، ولی اون روز در حالی که نامجون خسته و با لباس های گچی دومین تخته‌ رو‌ پر میکرد و چیزی که فقط خودش می فهمید توضیح میداد، پائولا هم مثل خیلی های دیگه دست روی دست گذاشته و خیره به افق های دور به صداهای کلاس گوش میداد. آواز گنجشک هایی که انگار کیلومتر ها دورتر میخوندن، صدای ورق زدن، تق تق کفش‌های پاهایی که طاقت آروم گرفتن نداشتن و در نهایت صدای بم استاد که انگار اون روز به زبان چینی حرف میزد.

خلاصه داستان، پائولا نکته های اون درس رو ننوشته بود بنابراین وقتی ووبین از فرصت استفاده کرده و با مهربانی به پائولا اجازه داده بود از نکته هاش استفاده کنه، پائولا قبول کرده بود... که کاش نمی‌کرد.

Metanoia | Kookmin + SopeWhere stories live. Discover now