فصل پانزدهم | آغاز

1.5K 397 184
                                    

پائولا یه تکه دیگه از کیکش برید ولی قبل از اینکه فرصت کنه چنگال رو سمت دهنش ببره ، دستش بین زمین و هوا خشک شد .

مینا نوشیدنیش رو گذاشت روی میز و با کف دست زد زیر چونه دوستش : دهنتو ببند . چی دیدی اینطوری شدی ؟

پائولا چنگالشو برگردوند روی میز و آهسته غرید : مردک منو تعقیب میکنه ...

مینا چشم هاشو چرخوند . می دونست دوستش به کی اینطوری واکنش نشون داده ولی به هر حال برگشت سمت در ورودی که مطمئن بشه . و بله ؛ نام ووبین .

وقتی مینا روش رو برگردوند ، پائولا داشت وسایلشو از روی میز کافه جمع میکرد . دختر بتا گفت : پاشو بریم . پاشو .

وقتی پائولا بلند شد مینا دستشو گرفت و با زور دوباره نشوندش روی صندلی : غلط کردی من هنوز یک چهارم هات چاکلتمم نخوردم .

پائولا با خشم جواب داد : وقتی این یارو اینجاست انتظار داری من چی بخورم ؟

مینا شونه هاشو بالا انداخت : تو نخور من میخورم .

پائولا فرصت نکرد حرفی بزنه ، چون صدای نکره ووبین زودتر گفت : اوه ، پائولا-شی !

آلفا با دو قدم خودشو به میزی که پائولا و مینا نشسته بودن رسوند و با لبخند روشنی سلام داد : انتظار نداشتم اینجا ببینمتون .

پائولا گفت : منم امیدوار بودم کلا نبینمتون .

لبخند ووبین خشک شد . دستشو گذاشت توی جیب شلوارش و گفت : امروز شنیدم هنوز موضوع پژوهش فیزیک رو ارائه ندادی . میخوای کمک کنم ؟

هات چاکلت مینا پرید تو گلوش و تازه وقتی شروع کرد سرفه کردن ، آلفا چرخید سمتش و سلام کرد : سلام مینا-شی .

مینا سرسری دستشو بلند کرد که جواب سلام بده ، اون لحظه بیشتر اولویتش زنده موندن بود . پائولا چشم هاشو چرخوند و دو سه دفعه زد به کمر دوستش که نفس جا بیاد . بعد رو به ووبین گفت : ممنون . خودم از پسش بر میام .

ووبین وزنشو انداخت روی اون یکی پاش و گفت : فقط فردا مونده .

پائولا خیلی سعی کرد جلوی خودش رو بگیره ولی در نهایت تن صداش خیلی خشمگین تر از اونی بود که قرار بود باشه : خودم از پسش بر میام .

_ اوه ... پس ...

پائولا سرش رو تکون داد : خیلی بابت پیشنهادت ممنونم . خدانگهدار .

ووبین چند ثانیه بهت زده به چشم های سبز پائولا نگاه کرد ، بعد یه کارت کوچیک گذاشت روی میز و گفت : به هرحال این شماره منه . اگر کمک خواستی من هستم .

وقتی در کافه پشت سر پسر آلفا بسته شد ، پائولا خشمگین چرخید سمت مینا که تکیه داده بود به صندلیش و با پوکر ترین قیافه ممکن بهش نگاه میکرد . پائولا بهش توپید : چته ؟

Metanoia | Kookmin + SopeWhere stories live. Discover now