_من دارم میگم وقتی قسمت اوجش شروع شد باید حرکتـــ... او جین!
صدای همه قطع شد و جین منبع نگاه خیره همه شد...
ولی مهم این بود...
چشمای جین کجا بودند؟!°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
نگاهی گذرا به جیمین انداخت و وقتی نگاه خیرشو دید دوباره روی تهیونگ زوم کرد...
جلو رفت و بالاخره سکوت رو شکست...
+سلام...رو کرد سمت تهیونگ:
+حرف بزنیم؟!تهیونگ نگاهی بهش انداخت که دله جین لرزید...
سرشو تکون داد و از در بیرون رفت...بدون هیچ حرفی دنبالش حرکت کرد که بالاخره تهیونگ وایساد...
میدونست مقصر خودشه...
ولی تهیونگ کم تقصیر نداشت...
و اگه هم قراره یکی از مشکلاتش از بین برن مشکلی نمیدید از تهیونگ عذرخواهی کنه!+ته...
با نگاه گرم تهیونگ مواجه شد و جرعتش بیشتر شد...+من جدا متاسفم باشه؟!
سکوت تهیونگ باعث شه از اخرین شانسش استفاده کنه...با صدای ارومی گفت:
+نمیرم دیگه...
وبعد خم شد بوسه ای سریع روی لباش زد...+باشه؟!
با لحن مظلومی گفت...
و خوب مقاومت در برابر اون لحن خیلی خیلی سخت بود!گره ابروهای تهیونگ باز شدن و در عوض لبخندی روی لب جین پدیدار شد...
_چرا نمیفهمی صلاحتو میخوام؟!+میدونم باشه، حق با توعه ولی قبول کن خودت هم مقصری؟!
_و دقیقا چرا؟!+تو به پدر من توهین کردی!
_باور کن من با پدرت هیچ کاری ندارم اتفاقا خیلیم ازش خوشم میاد...
و خیله خوب متاسفم بابتش!جین خنده ای کرد و پیش بندش خندش بیشتر شد
_ هی ! چرا میخندی؟!
+عین... بچه های ۶ ساله... صبح دعوا میکنیم... ظهر اشتی!!!
_مطمئنم دوام قهره اونا بیشتره!+میدونستی عاشقا بیشتر از ۳ روز نمیتونن با هم قهر باشن؟!
و گرنه عاشق نیستن!تهیونگ سرشو جلو برد و لب هاشو مماس با لب های جین قرار داد
_یعنی داری میگی من دیوونه ام؟!
+آره هستی، دیوونه ی منی مگه نه؟!
_غیر از این نیست!دستشو پشت سر جین حرکت دادو جلوتر اوردش...
با بسته شدن چشمای جین پوزخندی زد و لب هاشو روی لب های جین قرار داد...بر خلاف همیشه که نرم و اروم کارشو میکرد ایندفعه دلش بدجور هوس لب های پفکی و نرمه جینش رو کرده بود...
گازی از لب پایینش گرفت که با صدای «آه» مانندی توی گلوی جین مواجه شد...
زبونشو داخل دهن جین برد و همین حرکت باعث همکاری جین شد...
دستشو اروم اروم پایین برد و روی کمر جین متوقف کرد...
سفت نگهش داشت...سرشو عقب برد و اجازه داد جین لحظه ای نفس بگیره...
اما این مکث خیلی طول نکشید...
چون دوباره بوسشون آغاز شد...
جین رو به خودش چسبوند و حرکت دستاشو لای موهاش حس کرد...
![](https://img.wattpad.com/cover/237689316-288-k262198.jpg)
YOU ARE READING
My Guide | TaeJin
Romanceسوکجین و برادرش جیمین، برای پخش نشدن ماجرای تصادف گروه معروف بنگتن اجبارا برای معالجه وارد خوابگاه شون میشن. - +"دنیای من تاریک بود. انقدر پر پیچ و خم که حتی نمیدونستم باید برای نجات خودم از باتلاقی که هر لحظه بیشتر داخلش کشیده میشدم، به کجا قدم ب...