P A R T 16 - I LOVE HIM -

1.6K 262 52
                                    

+در مورده همونه... ولی... من... من...چطور بگم خدایا؟!
_تو معمولا چیزی اذیتت نمیکرد ته!سریع همه حرفاتو میگفتــ...

تند و سریع گفتم:
+فکر کنم عاشقش شدم...!
.
.
.
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°

صبح روزه بعد در حالی که نشسته بودم روی مبل و منتظر جین بودم به جونه انگشتام افتاده بودم...

با صدای کوک به خودم اومدم:
_هی تهیونگ... مطمعنی نمیخوای باهات بیام!؟ منم میتونم به بهونه چکاپ پیشت باشم!

+نه ممنونم کوک
و لبخند ارومی زدم که ته دلشو گرم کنه...

اما با حرفای دیشب کوک دوباره به فکر فرو رفتم...

*فلش بک*
شب گذشته...
ساعت ۴:۳۵ دقیقه بامداد...
خوابگاه بنگتن...

+فکر کنم عاشقش شدم...!

صدای تیک تاک ساعت بود که سکوت
بینمون رو میشکست...

ولی بالاخره صدای خنده هاش توی اتاق پخش شد...
+هیسسسس

_وااای... سر صبحی... خیلی شوخی... باحالی... بود

بی حرف نگاهش کردم که جدی شد
_شوخی نکردی؟!!!
با تعجب گفت...

+نه
با جدیت گفتم...

_چییییییییی؟!
ایندفعه پریدم روشو دستمو گذاشتم رو دهنش
+هیس... چته؟!

دستشو گذاشت رو دستم و خیلی راحت از روی دهنش برداشت
_چمه؟! ساعت ۴ صبح اومدی توی اتاقم و بهم میگی عاشقه برادره مسبب اتفاقه الانتی؟!!! پاک دیوونه شدی!

+چه ربطی داره؟! بعدشم برادرش اون کار رو کرده خودش که نکرده؛ در ضمن برادرشم انچنان پسر بدی نیست مطمئنم از قصد نبوده!

_هن؟!
ببینم تهیونگ! مغزتو شست و شو دادن؟!
به خودت بیا پسر!
تهیونگی که من میشناختم مغرور بود و به این و اون رو نمینداخت!
چت شده؟!

+خودمم نمیدونم چم شده!
وقتی نگاهش میکنم ضربان قلبم میره رو هزار!
وقتی کنارشم یک حس خیلی خوبی بهم دست میده...
وقتی بغلش میکنم حســـ...

_نگو که بغلش کردی...!

نگاهش کردم و گفتم:
+تمام شب تو بغلم بود...!

با چشمای گردش نگاهم کرد!
_نه تو رو شست و شوی مغزی دادن!!!!
مظلوم بازی دراورده واست که خرت کنه؟!
ظاهرا موفقم شده!

اخم کردم!
+هی, هیچ کدوم تقصیرش نبود...
برعکس باعث همه اتفاقایی که گفتی من بودم!
من تو خواب بدون این که بفهمم بغلش کردم...
اون بیچاره روحشم خبر نداشت...

My Guide | TaeJinWhere stories live. Discover now