P A R T 8 - SORRY -

1.4K 279 55
                                    

مشتی آب به صورتش زد و از برخورد خنکی آب با پوستش، نفس عمیقی از حس خوبی که بهش دست داده بود کشید.
+"نگران چی هستی پسر؟ تو از پسش برمیای سوکجین!"
خطاب به خودش زمزمه کرد و آب دهنش رو قورت داد. از آینه فاصله گرفت و روپوشش رو مرتب کرد. دستی به موهای نیمه چربش کشید و به خودش قول داد در اولین فرصت دوش بگیره.
شاید یک دوش آب گرم به خاطر موفقیتش بعد از جلسه؟
با فکر بهش لبخندی زد و مصمم تر از قبل، از توالت خارج شد.

نمیتونست غوغایی که توی دلش بلند شده بود رو انکار کنه.
نه به این خاطر که قرار بود التماس کنه، نه برای شکست غرورش که کار همیشه زندگیش بود.
شکستن غرورش برای جیمین کمترین کاری بود که میتونست انجام بده و همین بود که نگرانش میکرد.
چون بحث، بحثِ جیمین بود. بحثِ نقطه ضعف بیست و هفت ساله سوکجین در میون بود و نمی شد باهاش شوخی کرد!

حس آشناعه پسر بچه دبستانی رو داشت که برای مهم ترین امتحانش هیچی نخونده بود و حالا قرار بود بره دفتر مدیر سرزنش بشه در حالی که والدینش هم اونجا بودن.

و حالا اون پشت در قهوه ای رنگی ایستاده بود که قرار بود سرنوشت برادرش رو رقم بزنه. در حالی که درست پشتش، کسانی نشسته بودن که تشنه کینه به دل گرفتن از مسبب حال بد همگروهی شون بودن.
چشم هاش رو بست و نفس عمیقی کشید؛ پیش خودش تکرار کرد. " سعی کن به خودت مسلط باشی، تو از پسش برمیای کیم. به جیمین فکر کن، به جیمین فکر کن، آره. خوبــ.."

-"هیونگ؟"
چشم باز کرد و برگشت.
انتظار دیگه ای نداشت؛ جیمین اونجا با چشم های نگران و موهای بلوندش که با دوییدنش کمی به هم ریخته شده بودن بهش خیره شده بود.
-"هیونگ مجبور نیستی، اشکالی نداره اگه خودم برم!"
+"نه. دارم جدی حرف میزنم جیم. روی همون صندلی ها میشینی تا برگردم. فهمیدی؟"
"ولی من..."
"فهمیدی؟ به هیچ وجه نمیخوام حتی توی پنج قدمی این اتاق ببینمت"

بدون اینکه منتظر جوابی از جانب پسر کوچکتر باشه برگشت و بدون تردید تقه ای به در زد، دستگیره در رو کشید و وارد شد. همین حالاشم برای رفتن معطل کرده بود.

...

وارد اتاق شد و بالافاصله به نشونه احترام تعظیم کوتاهی کرد. دور تا دور میز همه بهش خیره شده بودن و سوکجین از همون ابتدا سرخ شدن گوش هاش رو حس کرد.
دکتر لی، هان و رئیس کمپانی که نامش بنگ پی دی نیم بود به همراه یکی از منیجر ها به اسم سجین همگی صدر میز نشسته بودن و بعد از اون ها به ترتیب نامجون، یونگی، هوسوک و جونگ کوک سمت چپ میز نشسته بودن و افراد حاضر توی اتاق رو تشکیل می دادن.

چهار نفر آخری که با چشم های شکاک و اخم ریز اما آشکاری، سوکجین رو زیر نظر گرفته بودن.
-"به موقع اومدی سوکجین، بنشین"
دکتر هان دعوت به نشستن کرد اما سوکجین قبل از اینکه حتی بتونه کاری از پیش ببره، صدای هوسوک به گوشش رسید. لعنت.
-"حضور دکتر ما الزامی بوده..یا؟.."

My Guide | TaeJinWhere stories live. Discover now