به نظرش خانواده ی جدیدش خیلی سرد و خشک نبودن...
اتفاقا...
اینطور که ظاهر نشون میداد خیلیم گرم و صمیمین...
حداقل تا اینجا که اینطور بودن!
ولی آیا واقعا همشون اینطور بودن؟!°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
+یک مدت خیلی کوتاهه...
_....
+خدایا شماها چرا انقدر دارید بچگونه رفتار میکنین؟!
_...
+الان نرم؟؟
_...جین نگاهی به نامجون انداخت...
+تو چرا هیچی نمیگی؟!
_چی بگم؟!+تو منطقی تر از همشونی!
به نظرت رفتارشون بچگانه نیست؟!_عااااام... چرا؟!
جین پوکر بهش نگاه کرد و بعد برگشت سمت دو نفری که دست به سینه نگاهش میکردن...+جهنم نمیرم...
جونگ کوک میشه لطفا در ماشین رو باز کنی...جونگ کوک اهی کشید و در قفل شده ی ماشین رو باز کرد...
جو بینشون خیلی متشنج بود و این اذیتش میکرد...
پشت فرمون نشست و منتظر بقیه شد..._سوار نشو یک لحظه...
تهیونگ گفت و جین اهی کشید و کناره در وایساد...تهیونگ نگاهی به جیمین و نامجون کرد...
هر دو بعد از چند ثانیه مکث صندلی پشت نشستن..._جین...
+مشکلت چیه ته؟!
میخوام برم میگی نرو...
نمیرم، نگهم میداری...
نمیذاری سوار شم...
چیکار کنم؟!
جین با کلافگی گفت و روشو برگردوند..._جین، به من نگاه کن...
جین عکس العملی نشون نداد_جینی
اهی کشید و نگاهشو به تهیونگ داد_خودتو بزار جایه من...
بعد از تقریبا یک روز یهو به من گفتن تو بیمارستانی...
بعدشم جونم در اومد تا پدرت پیدا شد...
بعدم پیدا شد صد بار تا مرز سکته بخاطرت رفتم...
الانم که حالا یکم میخوام پیشت باشم میخوای یک هفته شایدم بیشتر بری پیشه پدرت؟!با اخم به تهیونگ نگاه کرد:
+هی! تو توقع نداری که من نرم؟!
بعد از ۲۷ سال پدرم پیدا شده و تو انتظاری داری به جایه اینکه کناره اون باشم کناره تو باشم؟!_اهان یعنی اینقدر از من بدت میاد؟!
در ضمن این پدری که سنگشو به سینه میزنی توی اون ۲۷ سالی که نبود کجا بود مراقب پسرش باشه؟!+کیم تهیونگ حواست باشه چی میگی!
اون شخصی که داری راست راست بهش چیزی میگی پدره منه!_مسئله همینه، همیشه بقیرو به من ترجیح میدی!
چرا یکمم به من توجه نمیکنی؟!+تهیونگ محض رضای خدا من کی همچین کاری کردم؟!!!
چرا انقدر غیر منطقی حرف میزنی؟!
من فقط میخوام یک هفته پیشه پدرم باشم!_یک هفته فاکی میخوای پیشه پدرت باشه یا اون مرتیکه لاشی؟!
+مرتیکه لاشـــ....؟!
صبر کن! تو گوشیِ منو چک کردی؟!
با ناباوری به تهیونگ نگاه کرد...
![](https://img.wattpad.com/cover/237689316-288-k262198.jpg)
YOU ARE READING
My Guide | TaeJin
Romanceسوکجین و برادرش جیمین، برای پخش نشدن ماجرای تصادف گروه معروف بنگتن اجبارا برای معالجه وارد خوابگاه شون میشن. - +"دنیای من تاریک بود. انقدر پر پیچ و خم که حتی نمیدونستم باید برای نجات خودم از باتلاقی که هر لحظه بیشتر داخلش کشیده میشدم، به کجا قدم ب...