P A R T 29 - The Last Attempt -

1.1K 194 102
                                    

هیو سوپ این رو نمیخواست!
اگر قرار بود نتیجه همه کارهاش رو بگیره به هر طنابی چنگ میزد...
حتی اگه اون طناب پوسیده باشه!

°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

۱۷ ساعت و ۳۹ دقیقه و ۵۶ ثانیه...
۵۷...
۵۸...
۵۹...
۶۰...

و ۴۰ دقیقه گذشته بود که تهیونگ در اشفته ترین حالتی قرار داشت که برادراش توی اون ۷ سالی که با هم زندگی کردن از اون ندیده بودن...

تهیونگ احساس میکرد مهم ترین قسمتی که توی بدنش وجود داشته ازش گرفته شده...

بعد از اینکه ۱۷ ساعت از اومدن جونگ کوک بدون جین میگذشت، تهیونگ فرقی با یک مادر که منتظره هر لحظه خبری از بچه ی گمشدش بهش بدن و تمام اوقاتش رو به دره خونه زل میزنه نداشت!

جین پیداش نبود و این عامل جو متشنج خونه بود...
جیمین با نگرانی یک گوشه از مبل کز کرده و تو خودش جمع شده بود...
اشک هایی که بی صدا هر از گاهی ریخته میشدن و چک کردن مداوم گوشی...

جونگ کوک با اینکه خودش حال اشفته ای داشت اما به همراه بقیه سعی در اروم کردن اون دو داشت...
البته که اون یک قدم از بقیه جلوتر بود...
ولی چه فایده وقتی نمیدونست اون کجاست؟!

نامجون بالاخره سکوت عذاب اور خونه رو شکست:
_ خوب فکر جونگ کوک!
چیزه دیگه ای بهت نگفت!؟

جونگ کوک کلافه از اینکه هر دو ساعت یکبار بهش گوشزد میکردن بهتر فکر کنه کم صداشو بالا برد:
+نه! هیونگ برای بار صدم میگم اون گفت منو برسون بیمارستان، منم رسوندمش!
بعدشم که یونگی هیونگ شاهده!
ما رفتیم بیمارستان و پذیرش ولی همه ی پرسنل گفتن جین رو اینجا ندیدن و حتی برای تحویل فرم کاریشم نیومده!

یونگی با سر حرف های جونگ کوک رو تایید کرد...

_نکن... نکنه رفته ب... باشه پیشه اون...؟!
صدای لرزون و اروم جیمین از گوشه ی جمع به گوششون رسید...

و اینا صدای گرفته و آروم و کلافه تهیونگی بود که در جواب حرف جیمین توی فضا پخش شد:
+بره پیشه اون حرومزاده چیکار؟!

ادامه داد:
+اصلا معلوم هست داره چیکار میکنه؟!

جیمین از تصور اونچه توی مغزش بود لرزید و گریه هاش بیشتر شد...
اون شاید میتونست تسلیم شدن جین به اون و بپذیره اما مطمئن بود و حاضر بود قسم بخوره تهیونگ بین مرگ و تصور اون چه توی ذهنه جیمین میگذره؛ بدون هیچ مکثی مرگ رو انتخاب میکنه!

جونگ کوک با دیدن حاله جیمین به طرفش رفت...
جین ازش خواسته بود مراقب برادرش باشه پس میتونست فعلا حکم یک پشتیبان رو برای جیمین داشته باشه...

تنه ظریف، ریز و سفید جیمین رو توی بغلش کشید...
اروم دستشو روی کمره جیمین مشکشید...

جیمین با حس دستی رو کمرش گریش بیشتر شد...
_اب میخوری بیارم؟! نفست داره بند میاد...

My Guide | TaeJinOnde histórias criam vida. Descubra agora